-
به گروه داستان کوتاه بپیوندید ...
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1388 14:07
داستان کوتاه 978 members گروهی برای علاقمندان به داستان کوتاه اینجا �... http://www.goodreads.com/group/show/5085
-
FreeDom
دوشنبه 1 تیرماه سال 1388 21:19
عجــب صـــــــــــــــــــبــری خــدا دارد ... خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد.... ------------ پ.ن: این روزها تنها صدایی که توی گوشم میپیچد.. صدای پدر ندا است... صدای که فریاد میزند... زنده بمون...زنده بمون ندا....
-
Eternity
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 15:18
و سهم من از تو.... نرسیدن بود.... تنها تراژدی بود که برای من.... جاودانه ماند.
-
Justice
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1388 12:16
جایی بودم که در چهره ی تو...روی ماه خداوند را دیدم...که با خشم مرا نگاه میکرد... سرد و بی روح تر از موجودی که بتواند درون کالبد آدمی بدمد... و برای سخن گفتن من تنها نیاز به یک کلمه بود ..امشب کلمه ام را باران برد .... من عاشق باران بودم....... امشب .......
-
?!Not confused yet
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 19:23
به نظرتون عشق راسته و بی وفایی دروغ یا اینکه عشق دروغه و بی وفایی راست یا اینکه هردوشون راستن یا اینکه هردوشون دروغن؟؟! اینکه عشق راسته یا ماسته یا کشکه یا دوغه یا هزار کوفت و زهرمار دیگه اگه واسه من و تو نون و آب نشه بجاش واسه یه دختر زبل میشه یه مهریه قلمبه که با یه ماکسیمای مشکی که تودوزیهاش هست زرشکی بره توی جردن...
-
!..Heyy Spring!Happy Birthday To You
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 21:58
مدتیه نشستم و به عقربه های ساعت چشم دوختم دارم به این فکر می کنم که چطور تند و تند دارن حرکت می کنن و چطور تا چند لحظه دیگه می خواد یه سال دیگه از زندگی من و تو و بقیه رقم بخوره. چشمامو هم که ازشون بر دارم اونها بازم کار خودشونو می کنن و تند و تند حرکت می کنن .. شاید اگرکمی گوشهامو تیز کنم بتونم صدای تیک تاکشونو هم...
-
Fear
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1387 21:24
من از شب نمیترسم.... من از روز میترسم... و راهی که بیراهه ندارد....
-
..Like a fish out of air
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1387 20:43
دری که باز می شود نگاهی که لبریز می شود و دستی که مرا به سوی خود می خواند .. آری، خوب می شناسمش همان در است و همان نگاه .. اما من همه را رد می کنم گفته بودمت که من گدای عشق نیستم .. * توضیحات در بخش نظرات
-
!..JIZZZZ
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387 19:03
احساسی که از دیدار دختری که در چت با او آشنا شده اید به شما دست می دهد ، درست به مانند شوکی است که از دیدن دوبلور آلن دلون در تلویزیون به شما وارد می شود..!
-
..Let's pray
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1387 00:26
می گوید : با دنیا بساز .. زهرخندی می زنم . عمری است آخر، که هم ساخته ام هم سوخته خسته ام دیگر از این دنیای سازش ناپذیر ..
-
۱۳/۱۲/۸۷
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1387 01:54
بهترین داداش دنیا خوبترین دوست عالم به یاد موندنی ترین آلبالو تولدت مبارک ورونیکا
-
?Not enough
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 12:39
نگاهش می گوید : بزن ..محکم هم بزن .. نگاهش می کنم .. من که سالهاست شلاقم را آویخته ام دیگر ..
-
!.. I gave the life the raspberry that night
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1387 12:51
درد تنهایی را زمانی با تمام وجودت احساس می کنی که شبانگاهان و خسته از روزمرگیها، به ناگاه میبینی ، کسی را نداری تا سیاه و کبودش کنی ..
-
& Action
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 00:55
اصولا غرور بازیگر ا 100 برابر یه رئیس جمهور موفقه... در حالی که اندازه ی رفتگر محلشون هم به جامعه خدمت نمیکنن... خوب نیست انقدر نقش بازی کنیم.
-
..Get out of my face honey
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 09:19
تا آخر خود دنیا هم که بنشینم می دانم دیگر ، که به انگشتان بیشتری برای شمارش نامعشوقه هایم نیازاست ..
-
(۱) ?When is my valentine
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 21:12
از صمیم قلب آرزو می کنم که روز والنتاین به همه دختر و پسرای خونه همسایه(طبقه سوم پلاک ۱۳) که دیشب تا صبح نگذاشتن بخوابم زهرمار شده باشه..! * توضیحات در بخش نظرات
-
..My- these days- Nostalgia
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1387 20:02
یاد باد روزگاری را که وقتی دلی را می شکستی، گویی که دنیا را فتح کرده باشی .. امروز هیچ حسی در من ایجاد نشد ..
-
..Heyy! I'll Keep my fingers crossed for U
دوشنبه 7 بهمنماه سال 1387 20:09
خدایا این چه رازی است آخر.. کودکان غزه مظلوم ترند یا آن دخترک بی پناه گوشه خیابان روبرو که شبانگاهان به پولی سیاه تنش را به زیر نامردمان می سپارد ..
-
PazZle!
شنبه 5 بهمنماه سال 1387 18:39
دیدین...یه وقتایی که پازل زندگی با هم جور نمیشه... افکار آدم مثل تیکه های پازل چجوری تو دسته بچه بازی های روزگار گم میشه؟؟ حالم از هرچی پازله داره بهم میخوره
-
Todays and yesterdays
شنبه 5 بهمنماه سال 1387 01:15
نگاهم می کند .. ـ سرتاپا ـ می گوید : سایه ات سنگین شده .. نگاهش می کنم ـ چشم در چشم ـ مگر جز یک سایه چیزی برایم مانده ..
-
beat just a bit
یکشنبه 29 دیماه سال 1387 01:54
برق وسوسه کننده ای دارد زیر این نور زرد.. دستم به عرق نشسته نوک تیزش را به آرامی روی سینه ام می گذارم دسته اش را محکم تر می گیرم با قدرتی تمام چاقو را در سینه ام فرو می کنم جوری که بتوان صدای پاره شدن پوست و گوشت را خوب شنید .. دندانم به قروچه می نشیند ناخودآگاه آرام و با وسواس عرض سینه را طی می کنم داغی خونی که برتنم...
-
Dark side of the sun
پنجشنبه 26 دیماه سال 1387 20:47
در را پشت سرش می بندد و می رود. این عجله برای فاحشه بودن را اصلا نمی فهمم ..
-
به دنبال یک دوست....
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 13:55
چند شب پیش...هوس کردم بزنم بیرون... داشتم نصفه شب میرفتم بیرون که... یه صدایی اومد...از توی یخچال! دیدم یه پرتغال افتاده پایین یخچال...برش داشتم... نگاهش کردم...نگام کرد! گفتم... تو کی هستی؟ گفت ..من پرتغالم...تو چی هستی؟ گفتم: من؟ من سمندون! گفت...چه جالب..تا حالا سمندون ندیده بودم! گفتم منم مثل خودتم!نارنجی...ترش و...
-
Like a bull in a china shop
شنبه 21 دیماه سال 1387 09:48
هنوز چند دقیقه از آشناییمان نگذشته یادآوری می کند که اهل سکس نیست. منظورش را خوب می فهمم ..
-
Nightmare on second street
دوشنبه 16 دیماه سال 1387 07:53
روزگاری بود که من بودم و تو . تا اینکه او اومد ..
-
!GO fly a kite honey
چهارشنبه 11 دیماه سال 1387 00:02
دیگر به گمانم وقتش رسیده باشد که آن پیچ ناموزون اندامت را سفت کنم ..
-
!GO fly a kite honey
سهشنبه 10 دیماه سال 1387 23:46
دیگر به گمانم وقتش رسیده باشد که آن پیچ ناموزون اندامت را سفت کنم ..
-
* تو
یکشنبه 8 دیماه سال 1387 20:36
از من نپرس که چقدر دوست دارمت با این سئوال حس می کنم که , جدا شدیم من با " تو " , می شوم " تو " ولی با چنین سئوال احساس می کنم که من و " تو " , ما شدیم .
-
..Maybe late But it's the hate
جمعه 6 دیماه سال 1387 02:12
یلدا برایم یادآور شبهایی است که می توان برای دقیقه ای بیشتر تورا دوست نداشت ..
-
* یلدا
شنبه 30 آذرماه سال 1387 16:28
یلدای من بدون " تو " یلدا نمی شود شب های من , بدون " تو " فردا نمی شود باید گذر کنم من از این کوچه های خیس اما عزیز من , بدون " تو " , تنها , نمی شود ...