-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 13:30
امروز با محکی استثنایی٬ سنگی دلم را باز آزمودم؛ به خدا که مرحبا دارد !
-
باش تا صبح دولتت بدمد جانا!
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 02:07
فکر می کردم دیگر گذشته دوره اینکه تا با کسی آشنا شوی از قضا چند روز دیگر تولدش باشد؛ امروز فهمیدم که زهی خیال باطل!
-
زندگی ٬ ابدیت و کمی آنور تر ..
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1390 21:02
امروز تصمیم گرفتم آنقدر زنده بمانم تا مردن همه کسانی را ٬که روزی حاضر بودم برایشان بمیرم ٬ ببینم..
-
بهار آمد؛ به همین سادگی..
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 11:01
آمده ام یعنی که بهاریه بنویسم آمده ام یعنی که دلهارا شاد کنم و امیدهارا زنده آمده ام یعنی که بگویم چه سال خوبی بود آمده ام یعنی که خیلی چیزها بگویم.. اما امروز یادم آمد که تا به حال هیچ بهاری را با کسی ٬ چه در کنارم چه در قلبم آغاز نکرده ام امروز خیلی چیزها یادم آمد .. اما می خواهم همه را به باد بسپارم..همان بادی که...
-
(3) ?When is my valentine
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 23:04
دوباره تکرار و تکرار .. امروز به قلب شکسته ام اعلام می کنم که مطمئنا سال دیگه متفاوت ترین والنتاین زندگیمو خواهم گذروند!!
-
?Vous en fait une tete monsieur
پنجشنبه 30 دیماه سال 1389 13:30
کمی خم می شوم؛ نگاهم که به پایین آن سد لعنتی می افتد، ناخود آگاه لرزه ای عجیب جانم را فرا می گیرد.. کاش می دانستم آن روز چه چیز تو را به درون این گرداب تاریک و وحشت زا کشانید.. کاش می دانستم..
-
کودک درون
سهشنبه 21 دیماه سال 1389 11:26
می جوم..می جوم..... بلو پـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مثل آدامسی میترکد.... حباب آرزوهای من...
-
دوستت دارم ! ! !
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 10:30
وقتی فقط زبانی و بدون هیچ پشتوانهی رفتاری بگی "دوستت دارم" درست مثل اسکناسهایی که بدون پشتوانه وارد بازار میشه فقط باعث تورم میشه... باعث تورم دل! دل طرفت ورم میکنه از شنیدن چیزی که توی رفتارت هیچ اثری ازش نمیبینه... دلش به درد میاد و بسته به صبرش تحمل میکنه تا . . . . . . حروف اضافه: اولیش ِ ......
-
هوادار
جمعه 19 آذرماه سال 1389 09:53
هوا دار ت بودم حوای من، بی هوا رفتی بر دار شدم....
-
بازخوانی یک زخم دریاد مانده..
سهشنبه 16 آذرماه سال 1389 12:32
آری ؛ فاحشه فاحشه است ..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 00:45
دیشب تنها روزنه موجود اتاقم را هم کور کردم.. باشد که دیگر هیچ نوری بر زندگانیم نتابد..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آذرماه سال 1389 00:10
مانده ام چه دهم جوابش را.. از من که دلم برای خودم هم تنگ نمیشود چه جای گلایه است آخر ..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 02:16
کمی آنسوتر دخترک عطسه ای می کند بی صدا دستمالی بسویش دراز می کنم؛ لبخندی معنادار میانمان رد و بدل می شود ..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 00:17
یکی بود یکی نبود هفت سال پیش حدودا در همین روزها بود که یه روز آلبالوی قصه ما تصمیم گرفت یه جاییو راه بندازه که چند نفری بیان و هر موقع عشقشون کشید، هرچی که عشقشون کشید اونجا بنویسن این بود که این خونه رو راه انداختن و همگی شروع کردن به نوشتن هی نوشتن و نوشتن .. سالها گذشت و گذشت تا اینکه چند نفر که اول خیلی نفر بودن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 00:41
یادم باشد تا سال دیگر همین موقعها چند روزی کمتر ، کمی بیشتر بگردم اطرافم را شاید شد و یک دختر واقعی پیدا کردم که مثل امسال برای تبریک گفتن روزش اینقدر لنگ نمانم ..
-
When I Was high...
دوشنبه 12 مهرماه سال 1389 00:23
به ماه که خیره شده بودم... به کله ام زد که یه روز میرم ماه.. اونجا خودمو میکشم... بعد میشم اولین نفری که تو ماه مرد... روح من اونجارو تسخیر میکنه... بعد میشم یکی عین شازده کوچولو! بعد به فکرم زد..یه چیزی کمه! بارونش رو چی کار کنم؟ پی نوشت: از اولین بارون پاییز.... زیاد نگذشته... تقدیم به بهترین فرشته....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 00:14
میدونی چیه خیلی بده آدم بدونه که خوابهاش راست در میاد؛ آخه.. آخه دیشب خواب دیدم که عاشق یکی شدم.. میدونی چیه خیلی بده آدم بدونه که ........
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 مهرماه سال 1389 00:31
خزان قلبم پیشکش پاییز نگاهت..
-
red of mine
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 00:44
این روزها کارد که هیچ کوچکترین تلنگری هم خونم را به فوران وا می دارد ..
-
?What can we do for u Mr Rogger waters
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 11:34
عزیز دلم فکر می کنی حالیم نمیشه که موقع نماز خوندنم میری و با تلفن پچ پچ می کنی..؟ باید ترکش کنم..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 مردادماه سال 1389 14:18
از این گذر بیهوده روزها بیزارم؛ روزهایی که زود تکراری می شوند و اما تکرار نمی شوند ..
-
تن ها..
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1389 21:18
من بودم وتنهایی. پیش از تو ٬هیچ چیز به اندازه تنهایی تلخ و گزنده نبود شاید ؛ بعد از تو باز من بودم وتنهایی ؛ تلخ تر گزنده تر ..
-
سپیدی یک رویای عشق سگی !
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 00:55
و آنگاه ۳ کلمه که آلت قتل چیزی درون من شناخته شدند... او عروس شد.... به همین سادگی.... خاطره ای ۶ ساله....مرد
-
یادبود یک یادروز یادداشت نشده...
یکشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1389 23:50
لعنت به این ساعت قدیمی کنج دیوار که وقتی هم زنگ می زند حتما باید ساعت ۲ نیمه شب باشد که یعنی یادم باشد آن روز خاص بالاخره رسید که مجبورم کند بنشینم و تمام زندگیم را روی آن دفتر کاهی هزار برگی که آنروز باهم از مغازه کنار خانه آن مردی که می گفتند دیوانه است و به نظرمن به عاشق ها بیشتر می ماند خریدیم ٫ بنویسم و گاهی هم...
-
۲۴ ساعت
شنبه 11 اردیبهشتماه سال 1389 01:08
داشتن یک درد تلخ است... گس است... اینجا یه مرد تنها،چیزی جز غم ندیده ، عکس یه خورشید تاریکو روی زمین کشیده ...
-
زودگذر از من....
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 01:13
ریسمان های از جنس نقره.... در آیینه پیدا میشود.... نشانه هایی از کامل شدن... آرامش...یاد... یاد باد.... نام نیک --------------- پ.ن : تسلیت....برای پدر بزرگ این چند نفر.... پدر آلبالوی عزیز که به تازگی به رحمت ایزدی پیوستند
-
به یاد صبحهای نیامده ..
دوشنبه 16 فروردینماه سال 1389 02:37
حالا از من گفتن بود .. نه اینکه فردا صبح مثل آن روز صبحی که نمی دانم اداره ات بود یا جای دیگرت که دیر شده بود و توهراسناک و با موهای وزکرده همچون آن دختر کولی آواره که هیچگاه اسمش یادم نماند و تو اسمش را گذاشته بودی دخترسبزه قبا از جایت بپری و چشمان ورم کرده ات را به من بدوزی و بپرسی یعنی تمام ؟ و من مجبور شوم یاد...
-
به یاد کاشکی های کاشته نشده
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1389 14:18
کاش بهار امسال که هیچ بهار سال دیگر از مرداد شروع میشد که مجبور نباشم یاد آوریت کنم که مثلا تا سالروز آن روز سیاهی که خاطر خاطره انگیزش با قلقلک دادن صد جای حساس این تن خسته خنده که هیچ اشکم را هم در نمی آورد یک ماهی ـ چند روزی کمتر یا بیشتر ـ باقی نمانده و تو هم دائم نخواهی ابروانت را همچون مواقع دیدن آن دخترک سبزه...
-
نیشخند
جمعه 6 فروردینماه سال 1389 21:22
زیر چشمی نگاهم می کنی و نیشخندی می زنی نیشش سهم من است و خنده اش سهم تو....
-
? Am I yours
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 00:18
همانطور که آرام کنار او نشسته است و منتظر تا که عاقد خطبه را تکرار کند زیرچشمی نگاهی به من می اندازد و زهرخندی نثارم می کند..