این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

شوکران




 
گاهی وقتا  احساس می کنم همش دارم اشتباه می کنم
او نوقته که به همه چیز شک می کنم
به بودنشون و نبودنش
و بیشتر ازون به حقیقت داشتنشون
شک می کنم به خودم و احساسم
و شک می کنم به تو و احساست
و  شک می کنم به موجودیت عشق
و حتی زندگی
همه احساساتم دلقکای سیرک می شن و با دماغ سرخشون به من می خندن 
و همه احساسات تو شبیه کلاغ های سیاه از روی درخت خشک ذهن من می پرن
اونوقت نمی دونی چقدر احساس تهی بودن بهم دست میده
یه کاری کن که احساس نکنم اشتباه کردم
می فهمی که چی می گم ؟
یه جوری واقعی تر ؛ ملموس تر ؛ گولم بزن .
یه جوری که حقیقتا باور کنم .

آلبالو



آهای ... من اینجام !




زندگی شبیه بازیه
بازی قایم موشک
همه مون میریم گم می شیم
منتها ؛
 هیچکسی نیس که پیدامون کنه .


نوشته آلبالو که مدتهاست قایم شده ...

مگس ها نمی میرند




مگس ها دل کوچکی دارند
فکر می کنم اندازه کله یک مورچه
مگس ها پرواز می کنند
مثل کبوتر ها و عقاب ها
مگس ها عاشق می شوند و بی پروا عشق بازی می کنند
مثل اسب ها و شیر ها
مگس ها زمستان ها می خوابند
مثل خرس های قطبی
مگس ها آلودگی ها را دوست دارند و مزاحمند
مثل آدم ها

آدم ها می گویند از چیزهای آلوده بدشان می آید
آدم ها از چیزهای مزاحم هم بدشان می آید
آدم های از چیزهایی که شبیه خودشان است بدشان می آید

مگس دارد به زندگی اش و تخم هایی که درون شکمش دارد فکر می کند
مگس دارد خودش را از آلودگی هایش پاک می کند
مگس دارد نفس می کشد و از زندگی اش لذت می برد
شترررررق
- کشتمش

دو قطره خون به جای می ماند
از دلی اندازه کله مورچه
مگس می میرد
هیچ اتفاق مهمی نمی افتد و زندگی در مدار صفر درجه اش می چرخد

بعضی آدم ها شبیه مگسند
منتها هیچوقت پرواز نمی کنند
از عشق بازی چیزی حالیشان نمی شود
و حتی دلی اندازه کله مورچه هم ندارند
فقط مزاحمند
و با نبودنشان , هیچ اتفاق مهمی نمی افتد و حتی زندگی راحت تر بر مدار صفر درجه اش می چرخد
فقط بدی اش این است که
هیچ مگس کشی اندازه هیکل این آدم ها نیست .

نوشته آلبالو


.. make it real


می گوید دخترک گرچه ۱۷ سال بیشتر نداشت اما
رفلکس بدنیش فوق العاده بود ..


فریاد خاموش

?.. where were u that night


دیگر می دانم که چرا هر چند سال یکبار
 همخوابه ام می شوی ..

به من ربطی ندارد که شوهرت بچه اش نمی شود ..



فریاد خاموش

..just One moment more


تنها تصور من از این بهار لگد کوبیدنهای بی وقفه  جنین نا خواسته ای
درون رحم آن دخترک درمانده است ..
...

کاش می دانستم آیا اوهم رسیدن سال نو را جشن می گیرد یا نه ..
 ...
کاش آن شب لعنتی هرگز پیش نیامده بود ..



فریاد خاموش