این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

* روزهای زرد




 یک روز  اگر توی خیابان چشم هایمان
افتاد روی همدگر فکر می کنی
من یا تو یا کداممان زودتر بلند
از روی داغی آسفالت می شویم ؟
شاید اگر چه تو ،  از من گذر کنی
مانند ناشناس ترین آشنای من
یک کودک زیبا به دنبال توست ، وای
مادر شدی تو ، مادر .. ؟!.... خدای من !
می ایستد ، دلم ، زبانم و بودنم
اما تو می روی که نشانم دهی چه تلخ
آن روزها گذشت برایت بدون من
آن روزها چه تلخ .. آن روزها چه زود ...
خالی بدون تو ؛ خالی بدون من .

عشق آخر

قبلترها فکر می کردم که مهمترین فرد زندگی عشق اوله
حالا می فهمم اونی که مهمتره

عشق آخره

پسرک تنها

* دست تقدیر!


دست تقدیر آشنامان کرد
دست تقدیر هم جدامان کرد
بشکند دست های ناپاکش
چقَدَر ساده کله پامان کرد...

* مرثیه ای برای یک رویا



 

می پرد
خواب از سرم نیمه شب
بسان کبوتری ، در آسمان تنگ قفس
کابوس های نیمه شب ، گربه وار ، پنجه در گلوی آرامشم می افکند
آسمان شب تاریک است
خواب ، گم می شود در قحطی نور
ستاره ها مرده اند
و چشم های من نا امیدانه ، دست به دیوار می کشند
کاش بودی رویا
کاش بودی ...