یک روز اگر توی خیابان چشم هایمان
افتاد روی همدگر فکر می کنی
من یا تو یا کداممان زودتر بلند
از روی داغی آسفالت می شویم ؟
شاید اگر چه تو ، از من گذر کنی
مانند ناشناس ترین آشنای من
یک کودک زیبا به دنبال توست ، وای
مادر شدی تو ، مادر .. ؟!.... خدای من !
می ایستد ، دلم ، زبانم و بودنم
اما تو می روی که نشانم دهی چه تلخ
آن روزها گذشت برایت بدون من
آن روزها چه تلخ .. آن روزها چه زود ...
خالی بدون تو ؛ خالی بدون من .
قبلترها فکر می کردم که مهمترین فرد زندگی عشق اوله
حالا می فهمم اونی که مهمتره
عشق آخره
پسرک تنها
دست تقدیر آشنامان کرد
دست تقدیر هم جدامان کرد
بشکند دست های ناپاکش
چقَدَر ساده کله پامان کرد...