این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

بر باد رفته




دوسم داره
دوسم نداره
دوسم داره
دوسم نداره
دوسم داره
دوسم نداره
....
و گلبرگهای زندگی بدینسان به باد می رود.

نوشته آلبالو

بازم تو

رنگ نارنجی را دوست دارم
سطل آشغال اتاقتو یادم میاره
سبز٬ لجن کنار دست شوئی رو
وقتی زیاد مشروب می خورم و با دقت بهش نگاه می کنم تا بالا بیارم
و آبی روشن؛ چشمهاتو همراه با برق منحصر به فردش
بعد از دید زدن دخترای غریبه!
قهوه ای موهاتو وقتی چربه.... 


نکنه عاشقت شدم؟
تارا

فنا شده ...




سررسید عمر من همین امروز است که تو را نخواهم دید ... همین امروز که تو در خواب ابدیت فرو رفته ای و من در آغوش مرگ آرمیده ام ...اما می دانی که من و تو چه تفاوتی با هم داریم ؟ تو می مانی و من ... من فنا شده در خودم خواهم بود که زمانی را به فنا سپری کردم و حالا به فنا می روم ...
سررسید عمر من مدتهاست فرا رسیده و من مانند کالای تاریخ گذشته در فکر دور ریخته شدن هستم ... می توانی مرا به دوری بریزی ؟


به قلم بابالنگ دراز ...



از سری نامه های عاشقانه اش به من

 



- عزیزترینم:
به من نگو رو  X نرم٬
          - چون تمام انرژی و عشق من به تو٬ از مصرف اونه!
به من نگو علف نکشم٬
          - چون تمام خوش اخلاقیام و تحمل دل تنگیات٬ از علفه! 
نگو بهت خیانت نکنم٬
          - اگه نکنم٬ چطور قدر تو رو بدونم و بفهمم چقدر با بقیه فرق داری؟
یکوقت به سرت نزنه منو بزاری و بریا!! آخه  Bitch من فقط توئی...


در ضمن: دوستت دارم مثل همیشه و بیشتر از همیشه.

تارا

هوشولولولو ...


- عروس خانوم وکیلم ؟
عروس رفته زبون مادر شوهرشو بچینه ...
- عروس خانوم وکیلم ؟
عروس رفته زبون خواهر شوهرشو بچینه ...
- عروس خانوم وکیلم ؟
- با اجازه دوست پسرای عزیزم خصوصا شروین جون ... بعععععع له .
هوشولولولو ...مبارکهههه
به پای هم بمیرین ایشالله
حالا خر تو خر با هم برقصیم
( دوماد با لپای سرخ هاج و واج می نشیند و در حالیکه رقص عروس خانومش با شروین جون را می بیند دست می زند )


نوشته آلبالویی که نمی دونه کسی که داره باهش می رقصه زن کیه .

قول ..





آه ..
عزیزم ..
یه لحظه صبر کن ..

۱..

۲..۳..

۴ ..
...

۸.. ۹..
...

۱۲..۱۳..۱۴..
..
..

۲۱..

۲۲..۲۳..
...

۲۶..۲۷..۲۸ ..
...

ببین ..
من واقعا نمی دونم تو چندمین نفری هستی که دارم بهش قول ازدواج میدم ...


نوشته فریاد خاموش که هنوز می شمرد .. و تا ابد ..

ساده لوح




اینکه آدم از یه بلندی پرت بشه و محکم بخوره کف زمین خیلی درد داره ولی , زود همه چیز تموم میشه
اینکه آدم توی آتیش جزغاله بشه و بسوزه خیلی بیشتر درد داره ولی , یه خورده بعد همه چیز تموم میشه
اینکه آدم بیفته توی آب و دست و پا بزنه و خفه بشه بازم خیلی درد داره ولی , زود همه چیز تموم میشه
اینکه آدم وسط یه اتوبان گیر کنه به یه کامیون و همسطح آسفالت له بشه خیلی درد داره ولی بازم همه چیز زود تموم میشه ,
ولی می دونی چیه , چند روزه دارم به این فکر می کنم که
اینکه آدم بمیره و بعد از مرگش یه سری چیزا رو بفهمه , یه سری چیزا که ازش قایم شده بود ,
یه سری چیزا رو ببینه , که توی زنده بودنش روحشم ازون کارا خبر نداشت ,
و اینکه خوب حالیش بشه که توی زنده بودنش چقدر ساده لوح بوده و احمق ,
از همه اینا بیشتر درد داره ,
خیلی بیشتر درد داره
و ازون بدتر اینکه ,
هیچوقت هم تموم نمیشه
شاید به خاطر همینه که تازگی از مردن می ترسم
آخه به احمقانه زندگی کردن و ساده لوح زیستن عادت کردم .


نوشته آلبالویی که تازگی به خیلی چیزای مهم تر فکر می کنه .

توضیح :
* اولین و قدیمی ترین وبلاگمو به خاطر یه موضوع پیچیده شخصی حذف کردم , با تموم خاطرات و نوشته هایی که توی اون داشتم , شاید این یه جور لجبازی با خودم بود ولی به هر حال اتفاق افتاد ,
بعد از دو شب  فهمیدم یه نفر دیگه اونجا رو صاحب شده و نوشته های خودشو با استفاده از اسم آلبالو توی اون وبلاگ قرار داده , این اصلا مهم نیست ,
البته خیلی دوست داشتم اون وبلاگ دست نخورده و سفید باقی بمونه ,
مثل کاری که سون آپ با وبلاگ مسیح کرد که ازش ممنونم ,
ولی کسی که وبلاگ رو تصاحب کرده به رخ کشیدن نوشته های خودش از خواسته من براش مهم تره ,
به هر حال گفتن یک نکته رو ضروری می دونم ,
کامران و مهرزاد دوتا شخصیت جدا از هم نبودن
این یه انتقال ساده توی دنیای مجازی بود بین من , و خودم
البته اونایی که بادقت نوشته های منو می خوندند خیلی زود این قضیه رو فهمیدن
دلیل این کارم یه استحاله درونی بود , ولی نتونستم ادامه بدم
چون من و خودم , دقیقا یک نفر بودیم و تلاش من برای جدا کردنشون بی فایده بود
القصه , وقتی از دست دادن رو تجربه کنی , به دست آوردن خیلی شیرین تر به نظر میاد .
توی این دو سه روز یه آرشیو نسبتا کامل از نوشته های قبلی خودم رو توی وبلاگ جدیدم با آدرس (albalo.blogsky.com) جمع کردم ,
من با هرکدوم از این نوشته ها یه خاطره دارم
و البته اینو هم بگم که از این به بعد فقط توی این وبلاگ مطلب می نویسم .
از اینکه توضیحم زیاد شد عذر می خوام .