این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

عدل




تو را نه عاشقانه
و نه عاقلانه
و نه حتی عاجزانه
که تو را عادلانه
در آغوش میکشم
عدل مگر نه آنست که هر چیزی
در جای خویش قرار بگیرد؟

نوشته شده توسط خانوم دختر

آس دل




بدوید که غفلت موجب پشیمانیست...
آقا جان جمله آخرو من میگم، هر کی تونس روش یه چیزی بگه، برنده اس...
خب؟ باشه؟
تا یار که را خواهد و میلش به چه باشد...
دِ بیا...

نوشته شده توسط خانوم دختر

تیک تاک




وقتی معاشقه ی عقربه های ساعت نزدیک میشه
من
دلم تندتر میتپه
خودت که بهتر میدونی وقت رد شدنت از تو کوچمون چه وقتیه؟
نمیدونی؟

نوشته شده توسط خانوم دختر

.




کاش اون فنجون چایی بودم که تو خستگیات ازش می‌نوشی و
اون یواشکی از لبای خسته و صورتی رنگت دسته دسته گل بوسه می‌چینه.
همون فنجونی که تو داغی چاییش به آغوش دستات راش می‌دی و
از تماس کف دستت با برآمدگیاش غرق لذت می‌شی!
کاش من فنجون چایت بودم...
 
خانوم دختر

...

چشمانت گستره‌ی نامتناهی جهانیست
که در آن میزیم
صدایت رودخانه‌ایست آرام
که در آن میرانم
نفسهایت همان آب حیات است
که دم به دم مرا حیاتی نو میبخشند.
نور چشمانت
نوای صدایت
عطر نفسهایت
نیاز است
برای حضور هستی من!

نوشته شده توسط خانوم دختر