این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

زودگذر از من....

ریسمان های از جنس نقره.... 

در آیینه پیدا میشود.... 

نشانه هایی از کامل شدن... 

آرامش...یاد... 

یاد باد.... 

نام نیک 

--------------- 

پ.ن : 

تسلیت....برای پدر بزرگ این چند نفر.... 

پدر آلبالوی عزیز که به تازگی به رحمت ایزدی پیوستند

به یاد صبحهای نیامده ..

 

حالا از من گفتن بود .. 

نه اینکه فردا صبح مثل آن روز صبحی که نمی دانم اداره  ات بود یا جای دیگرت   

که دیر شده بود و توهراسناک و با موهای وزکرده همچون آن دختر کولی آواره   

 که هیچگاه اسمش یادم نماند و تو اسمش را گذاشته بودی دخترسبزه قبا  

از جایت بپری و چشمان ورم کرده ات را به من بدوزی و بپرسی یعنی تمام ؟ و من 

 مجبور شوم یاد آوریت کنم که خیلی وقت است که  تمام شده  و  

 تو ساعتت را مدتهاست که کوک نکرده ای..

به یاد کاشکی های کاشته نشده

 

کاش بهار امسال که هیچ  بهار سال دیگر از مرداد شروع میشد 

 که مجبور نباشم یاد آوریت کنم که مثلا تا سالروز آن روز سیاهی که  

خاطر خاطره انگیزش با قلقلک دادن صد جای حساس این تن خسته خنده که هیچ 

 اشکم را هم در نمی آورد   یک ماهی  ـ چند روزی کمتر یا بیشتر ـ باقی نمانده 

 و تو هم دائم نخواهی ابروانت را همچون مواقع دیدن آن دخترک سبزه کوچه بغلی  

 که تا مرا می بیند نیشش تا فلان جایش باز می شود  

و تو فکر می کنی خبری هست  ـ که هست ـ  در هم بپیچانی..

نیشخند



زیر چشمی نگاهم می کنی و نیشخندی می زنی


نیشش سهم من است

و

خنده اش سهم تو....