این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

خیلی وقته ..





خیلی وقته منتظر این لحظه بودم ..

به چشماش که پر از اشکه نگاهی می اندازم ..
  و صداش که یه بار دیگه توی گوشم می پیچه ..

  ـ خواهش می کنم .. ترو خدا .. نرو .. من بدون تو ....
از شنیدن جمله آخر خنده ام می گیره ..

خیلی وقته منتظر این لحظه بودم ..

تو
می گریی ..
و من
مغرورانه لبخند می زنم ..
و می شنوی صدای رفتنم را که تا ابد در گوشهایت طنین انداز خواهد شد ..
آری ..
تا ابد ..


فریاد خاموش

آدما ؟!




از آدمایی که مغز گوسفند می خورن و زبون گوساله
از آدمایی که توی توالت به مسایل مهم زندگیشون فکر می کنن
از آدمایی که موقع خریدن جوراب اصلا به احساسات انگشت کوچیکه پاشون توجه نمی کنن
ازآدمایی که مادران رنج دیده ( جماعت مرغ ) رو به صورت سوخاری دوست دارن
از آدمایی که وقتی در مورد عشق صحبت میشه یاد اتاق خواب می افتن
از آدمایی که یه سوسک عیالوارو زیر پاشون می ترکونن و لبخند می زنن
از آدمایی که یواشکی می خندن و بلند و بلند گریه می کنن
از آدمایی که ...
وقتی فکرشو می کنم می بینم نه ...
واقعا نمی شه توقعی داشت .


نوشته آلبالویی که توقع داره آدما ... نه ... هیچی اصلن ... ولش کن .

دلیلی برای هیچ

اینکه من به تو دروغ نمی گم
هیچ ربطی به خوب بودن من نداره
تنها دلیلش فقط و فقط
خودت بودی
چون اونقدر برام ارزش نداشتی تا برای تو
دروغی بسازم .

نوشته نرگس که تازه به جمع این چند نفر دعوت شده .

معاشقه ...



آری ٬ ما همه همان یاغیانی بودیم که زمانی را سر به دعا می‌گذاردیم و اکنون در لوای گناهانمان سر به خاک می‌نهیم که تا شاید روزی را با مرگی سپری کنیم که پایانش زندگی است . مرگی که رهایی از زندگی سگی جان خراشی‌ است که خراشش به عمق تمام دردهای عالم می‌رسد . عالمی که همه در آن مردگانی بیش نیستند که روزی زنده به خاکی بوده‌اند که حالا زنده می گیرد و مرده تحویل می دهد . تحویل که نمی‌دهد ٬ زنده‌ها را در خود می‌بلعد و مرده‌ها را ما دیگر نمی‌بینیم . ما همه به این امید به خاک می‌رویم که شاید در آن انتهای زیرخاکی همدیگر را در آغوش بکشیم و معاشقه‌ای کنیم که هیچ‌گاه اتفاق نمی افتد ...



به قلم بابالنگ‌دراز ...


مخلوق



می دونم پوست چین و چروک خورده رو دوست نداری
می دونم تنم خیلی وقته جای تازه ای برات نداره
احساس یه هرجایی واپس زده رو دارم
تو از من اینو ساختی
یه آدم پلاستیکی , یه آدم پلاستیکی وارفته ...

از آلبالو

فصل‌های هنوز نیامده

زن و مرد سر میز نشته‌اند . می‌تونیم اونها رو در حدود سن 30 تا 35 فرض کنیم . چرا که این سن حساس‌ترین سن از نظر آسیب‌پذیری در برابر مسائل عاطفی به شمار میاد . ساعت 10.5 شب / داخلی / آشپزخانه

زن در حالی که غذا رو برای خودش می‌کشه ادامه می‌ده :

-          ... اولش به هوای فضولی واردش شدم . اما راستش رو بخوای خیلی باکلاس‌تر از اونی بود که فکر می‌کردم . آخه دیدی که ، سایتهای سکسی اغلب چرت و پرت می‌نویسن . خیلی باحاله . یه سری‌اش رو سیو کردم . گفتم بعد شام یه نگاهی بهش بندازی .

-          من حوصله‌ی این جفنگیات رو ندارم . هزار بار بهت گفتم از نوشته‌های این بچه قرتی‌هایی که عادت دارن شبا تا صبح ...

-          چرا اینجوری می‌گی ! این سایت اصلا ربطی به وبلاگ نداره . اصلا نویسنده‌اش یه نفر خاص نیست . مطالبش کلا فرق داره . ببین . میدونی . مثلا همین چیزایی رو که خیلی‌ها جرات بروز دادنش رو ندارن . همین روابط جنسی و انواع مختلفش . حساسیت‌های مردا و زن‌ها . پیشنهادهایی برای اینکه چجوری میشه یه رابطه‌ی گرم داشت . از اینجور چیزاس . به نظرت خوب نیست آدم اینا رو بلد باشه ؟

مرد بدون اینکه حرفی بزنه قاشق غذا رو توی دهانش سرازیر میکنه و با بی‌حوصله‌گی سرش رو تکون می‌ده .

-          ببین امیر . فکر نمی‌کنی اگه تو هم یه وقتایی برای یاد گرفتن بعضی از این چیزا وقت بذاری خیلی ...

-          چرا چرت و پرت می‌گی . نکنه انتظار داری وقتی دارم ... لااله‌الاالله . وقتی دارم یه گوه‌ای می‌خورم ، فکر کنم که تو خط فلان‌ام از فصل فلان‌ام اون سایته نوشته بود که اینجور وقتا باید چه‌جوری فلان کار رو بکنم ؟!!

-          این چه حرفیه ؟ مگه تو هربار که یه کتاب میخونی تو هر خط ‌اش یاد خانوم معلم مدرسه‌ات می‌افتی ، که اون درس رو چجوری یادت داده ؟

-          من اگه میخواستم کتاب بخونم که باید مثل تو کس‌خل میشدم . همون کتابا اینجوری ریده تو زندگیمون . همون ...

فکر نمی‌کنم ادامه دادن بیشتر این داستان چیزیو عوض کنه . چون بهرحال چه من بخوام و چه نخوام زن رو می‌بینم که بی‌صدا غذاش رو فرو می‌ده و به فصلهای نیامده‌ی کتاب فکر می‌کنه . به فصل‌های هنوز و هرگز نیامده ...

 

امیر نویسنده‌ی وبلاگ لورکا

 

تضاد




عقلا و بزرگان عقیده دارند تفاوت عمده آدمی با حیوان در اندیشیدن و قوه تشخیص اوست .
از بزرگی پرسیدیم :
- قوه تشخیص و تفکر به چه کار آید ؟
فرمود :
- آدمی برای بقاء خویش به خصایصی همچون دروغگویی , خیانت , حسادت , دورویی , تکبر , عصیان و زیاده خواهی و نیز برای اطفاء شهواتش به خصیصه بی رحمی , رذالت , پستی و دون مایگی نیازمند است و این خصایص ماحصل اندیشیدن و تفکر و تعقل آدمیست .
پرسیدیم :
- پس اعمال خوب و پسندیده نتیجه و ماحصل چیست ؟
فرمود :
- اعمال خوب و نیکو برگرفته از ذات آدمی و غریزیست , چرا که خداوند در آغاز خلقت , انسان را ذاتا مایل به اعمال خوب آفریده است .
پرسیدیم :
- ما را نصیحتی بفرما .
فرمود :
- عقل آدمی شیطان است و ذات او خداوندگار , پس هر که عقلش بر ذاتش چیره گردد , بنده شیطان است و هر کس عقلش را در مسیر ذات و فطرتش به کار گیرد , سزاوار پاداش خواهد بود .

از عقاید " مش نیوز "