این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

رنگین کمان

 

 

به چشمانم می گویم ببارند٬
تا شاید رنگین کمان نگاهم
دلت را برباید...

 

نوشته عادله که عاشق بارون و تر شدنه!

 

روح سرگردان

من و تو سه روحیم در دو بدن

گهگاه واهمه دارم از روحی سرگردان

 که کالبدش را هنگام یکی شدن آن دو جستجو می کند

 تپسرک تنها

غریق

 

زندگی شکل یه خواب عمیقه
اگه توش غرق بشی ؛ شناتم که خوب باشه ؛ اون جاهای عمیق ممیقش یهو نفست بند میاد و خفه میشی
یهویی ها ؛ نه ذره ذره ؛
فقط باید حواست جمع باشه ؛
به قول قدیمیا باید هوشیار بخوابی تا گربه ماهی ِ غفلت ؛ شاخت نزنه
مرگ شبیه بیدار شدنه
فکر می کنی چشاتو کجا باز کنی ؟

 

 از آلبالو

یه دونه عموی مهربون مال من!

یک ستاره از دل آسمون مال تو یک ستاره برای...؟
-نه ستاره نمی خوام!
یه شاخ گل برای تو..یه شاخه نه دو تا ..اصلا هیچی من گل نمیخوام که!
یه نگاه  مهربون برای تو یه نگاه مهربون نه زلال نه اصلا فرقی نداره فقط یه نگاه ...اوم آخه من نگاه هم نمی خوام !!
یه جفت دست کوچولوی گرم همیشه یاور برای لحظه های سخت نه لحظه های خوب نه اصلا برای تمامی لحظاتت..
یک لبخند پر معنی ..یه تبسم شیرین..یه سکوت سرشار از عشق..یه دل همیشه بی قرار..یک یک یک یک یک...........

یک جفت چشم همیشه منتظر یه آهنگ موزون و آرامش بخش...یه صدای سبز و دلنشین..یک یک یک یک.........

اصلا  هر چی یک باشه توی دنیا مال تو..
هر چی یک توی دنیا هست  مال تو..
ولی یه دونه تو مال من...
می دونم زیاده ولی یه دونه تو مال من...
آخه تو یه دنیایی میدونی که .............

پ.ن ۱: توضیح این که این ها فقط از زبون یه دخمل کوچولوئه که عموشو دوس میداره زیاد تا...

پ.ن ۲: چون خیلی خوبی یه دونه تو مال همه ما باشه ؟


 

باز ... باران


بازباران با ترانه
با گهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم، نرم و نازک،چست و چابک
با دو پای کودکانه میدویدم همچو آهو
میپریدم از سر جو
دور میگشتم ز خانه
میپراندم سنگ ریزه، تا دهد بر آب لرزه
می شنیدم از پرنده، از لب باد وزنده
داستانهای نهانی، رازهای زندگانی
جنگل از باد گریزان
چرخها میزد چو دریا
دانه های گرد باران
پهن میگشتند هر جا
برق چون شمشیر بران
پاره میکرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابرها را
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی پندهای اسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا هست زیبا


* انتخاب آلبالو به یاد روزهای خوب کودکی


محصول مشترک

بازیگرِ فیلمی شده ایم
که محصولِ مشترکِ عشوه های تو و چشم چرانی های من است
..
(نور... خاموش
صدا... قطع
دوربین... خاموش
...
حرکت...)

پسرک تنها

بهار شو!

 

بهار که می آید؛
در پی نسیمی که می وزد؛
شکوفا شو ،  جوانه بزن،  بهار در تو زاده می شود،  بهار در تو می دمد..
بهاری باشید و سبز و پرگل!

 

 * جودی