این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

عشق

عشق بلندتر از آن است که
زیر کوتاه نگاهی عتاب آور پا مالش کنی
عشق حقیقی تر از آن است که
پشت ابری حیاهای ناراستین پنهانش کنی
عشق یتیم تر از آن است که
به دست رودخانه روزگارش بسپاری

 

م(روزانه هایم)

در بهاری زیبا , در غروبی غمگین , در سکوتی سنگین

سالها پیش از این در بهاری زیبا در غروبی غمگین در سکوتی سنگین ما به هم بر خوردیم
تو برای دل من آن غروب غمگین آن سکوت سنگین
من برای دل تو آن بهار زیبا
تو هزاران فتنه در نگاهت خفته من به دنبال نگاهت به بلا افتاده
روزها از پی هم , تو جدا از غم و فارغ از غم من و غم دست به هم از گذرگاه زمان می گذریم
تو سراپا شادی غرق در نغمه این آزادی فارغ از سلسله بند نگاهت بودی
دل بیچاره من , در بهاری زیبا , در غروبی غمگین , در سکوتی سنگین
بی خبر گشت اسیر
من در اندیشه ان فصل بهار در زمستانی سرد , با دلی رفته ز دست زیر لب می گویم
کاش می شد به تو گفت : تو تنها نفس شعر من , تو تنها امید دل نا امید من
کاش می شد به تو گفت : تو بمان , دور مشو از بر من , تو بمان تا نمیرد دل من
حیف می دانم من تو همانگونه که بود آمدنت
در بهاری زیبا , در غروبی غمگین , در سکوتی سنگین
دل مجنون مرا زیر پا می نهی و می گذری

م(روزانه هایم)

از خدا خواستم

من از خدا خواستم،
نغمه های عشق مرا به گوشت برساند
تالبخند مرا
هرگز فراموش نکنی
و ببینی که سایه ام به دنبالت است
تا هرگز
نپنداری تنهایی.
ولی اکنون تو رفته ای ،
من هم خواهم رفت 
فرق رفتن تو با من
این است که
من
شاهد رفتن تو هستم

 

م(روزانه هایم)

 

 

عشق رنگی

 

تو میگفتی رنگ عشق قرمزه

یه جاهاییشم آبیه

گاهی هم صورتیه

اما نمیدونم چرا

دفتر خاطرات ذهنمو که ورق میزنم

به قسمتای مربوط به تو که میرسم

همش خالیه

گاهی هم خاکستریه

 

م-م

...

هیچ شبی از روزگار بی سحر نمی ماند مگر شبهای عاشقان بی دل

تو عشق را کجا یافتی؟

در قلب محزون دختری عاشق ...

درنگاه معصوم طفلی گرسنه ...

و یا ...

عشق همه جا در کمین است

ای جوان تازه از گرد راه رسیده

م