این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

* ...




مثل بن بستی
ته کوچه تردید دلم
دل انگشتامو با بلندیات خون می کنی
مثل چکشی
که می کوبی منو
به روی سنگ
منو با سنگینیات ،
بد جوری داغون می کنی
مثل سرمای زمستونی
 که یک جوونه رو
زیر خاک
سر نزده
خسته و بی جون می کنی
مثل یک نسخه ای که
هر کی بیاد سراغ تو
اونو  تو دچار یک
درد بی درمون می کنی
تو چرا عوض شدی ؟
چه اتفاقی افتاده ؟
که داری بهشت قلبتو ،
 بیابون می کنی !
تو همونی که یه روز
دس می کشیدی رو سرم
حالا روز مرگ من
شهرو چراغون می کنی ؟!

شعر نو

 

شعر نو

 

کلمه ها هم دیگر به هم اعتماد ندارند

از هم قافیه شدن می هراسند

شعرهای بی قافیه ...

شعرهای دنیای نو!

 

نوشته : عادله

 

* تنهایی




شبایی که برف میاد دوست دارم پنجره اتاقمو باز بذارم و برم زیر پتو
اینجوری هم لذت سرما رو حس می کنم و هم لذت گرما رو
در حالی که لذتش برام هیچ لذتی نداره
اسم این وضعیتو میذارم : تنهایی

سکوت

silence deam

به یاد آرزوهای از دست رفته مان
یک دقیقه سکوت... لطفا

 

*همینجوری

* دی آبت رویا




آهای شیرینی های حقیقی
از بس که قند رویاهامو خوردم مرض قند گرفتم
دارم میمیرم
هنوزم میلی به ملاقاتم ندارید؟