این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

سکوت گویا

 

خنده های بلند  و کشدار
قطره اشکی که حلقه می زند
سقوطش از چشمانم
و بغضی که در این میان می شکند
تا پنهان شود
و وجودی که پر از اتهام است
پر از آرزوهای کوچک دست نیافتی
پر از فریاد...
می خواهم فریاد بزنم
می خواهم بگویم
می فهمم
درک می کنم
اما سکوت می کنم
شاید سکوتم گویاتر باشد...

نوشته ی شیما

 

هر روز...امروز...

 

هر روز می گفتی :دوستت دارم،دوستت دارم،تنها تو را دوست دارم
هر روز نهایت عشقم را نثارت می کردم
هر روز می گفتی:بی تو هرگز،بی تو هرگز
هر روز با تو بودم ،تنها با تو
هر روز می گفتی:دل تنگم هستی
هر روز به دیدنت می آمدم تا دیگر دل تنگ نباشی
...
هر روز تو می گفتی و من نشان می دادم
امروز من گفتم:دوستت دارم
تاشاید عشقت را ببینم
گفتم:بی تو هرگز
تا شاید حس کنم تنها با من خواهی بود
گفتم:دل تنگ هستم
تا شاید برای دیدنم تکاپویی کنی
اما تو تنها در جوابم خندید و گفتی:راست می گویی؟!

نوشته شیما

 

تولد



                       

سلام
اول خودمو معرفی کنم یا تولد تبریک بگم؟
اول تبریک
آلبالوی عزیز تولدت مبارک...
انشالله ۱۲۰ ساله بشی و همیشه شاد و پیروز و سر بلند باشی...
حالا معرفی خودم
اسمم شیما هست ، از امروز شدم یکی از این چند نفر،همین!


شیما