این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

من و ... دل



دل, می سوزه
دل, میشکنه
دل, داغون میشه
دل, خون میشه
دل, ترک ترک میشه
دل, خور میشه
دل, آتیش میگیره
دل, دیوونه میشه
دل, دزدیده میشه
دل, دله دزد میشه
دل, آب میشه
دل, می لرزه
دل, می لرزونه
دل, خالی میشه
دل, می ریزه پایین
دل ,خون میشه
دل, گرفته میشه
دل, تنگ میشه
دل, سنگ میشه
دل , شیشه میشه
دل, نازک میشه
دل, می تالاپه
دل, می تولوپه
دل, کنده میشه
دل, سوخته میشه
دل ,خراب میشه
دل, کباب میشه
دل, عاشق میشه
خدایا
من این وسط چیکاره بیدم ؟


آلبالوی حیرون

بدون شرح ..

 
نمی دونم چی بگم
تفسیرش هم با خودتون ..

یکی از دوستانو دیدم 
ازش پرسیدم :
فلانی چرا ازدواج ..
حتی نذاشت حرفمو تموم کنم ..
و جوابم داد :
ـ آدم عاقل که برای یه لیوان شیر نمیره گاو بخره ...


به قلم
فریاد خاموش
که قول میده زود به زود بنویسه ..


میشه ینی؟



دلم می خواد خدا باشم
از تموم این آدما
این دروغا
این کلکا
جدا باشم
دلم می خواد تو آسمون
اون بالاها
رو صندلی دسته طلا بشینم و
دور سرم بگردن
فرشته ها و پریا
دلم می خواد عصامو که بر می دارم
رعد بیاد
برق بیاد
انگشتمو که تکون می دم
بارون بیاد
برف بیاد
دلم می خواد وقتی که فریاد می زنم
زمین بلرزه از صدام
آدما بترسن از نگام
دلم می خواد ماه و ستاره ها رو
بریزم تو یه کیسه
بعد دونه دونه اونا رو
بردارم و نگاه کنم
قشنگاشو جدا کنم
واسه خودم بردارم
ماهو بذارم جای چلچراغ قصر شیشه ایم تو ابرا
بقیشو هم بدم برای بچه ها
شادی کنن بازی کنن
تو کوچه های آبکی
توشله بازی
ستاره هار و قل بدن
خنده هاشونو ول بدن
دلم می خواد خورشیدو قربونی کنم
دلم می خواد یه فوت کنم به دریا
مرواریدای کفشو بدزدم
همهشو بریزم تویه تنگ شیشه ای
بعد بذارم تو آسمون
همونجایی که یک زمون
خورشید خانوم
ناز می کرد
از این طرف به اون طرف
یواشکی پرواز می کرد
دلم می خواد پولدارا رو گدا کنم
تموم بچه واکسیا رو صدا کنم
تموم اسکناسا رو
روی سرشون مثه بارون
رها کنم
دلم می خواد وقتی خیابون شلوغه
همه جا دوده
همه جا بوقه
رنگین کمونو بردارم
وسط خیابون بذارم
دلم می خواد دنیا دیگه گرد نباشه
صاف باشه
دور و برش نرده بذارن پریا
تا بچه ها نیفتن
نگی که یه بار نگفتن
دلم می خواد درختای هندونه رو
تو جنگلا بکارم
آب تموم دریا ها رو
وسط کویر بیارم
دلم می خواد خونه های درازو
کوتاه کنم
بعدش ازون بالا بالاها
به تمومشون نگاه کنم
دلم می خواد
آدمایی رو که دروغ می گن
همه شونو روسیاه کنم
آدمای عاشق پیشه رو
حسابی روبراه کنم
دلم می خواد آدمای کور ببینن
آدمایی که نمی شنون
گوشاشونو پر صدا کنم
دلم می خواد
دلم می خواد, دلم می خواد
آخ که فقط دلم می خواد
آدمایی رو که مردن
از خواب ناز بیدار کنم
مرگی تو کار نباشه
تموم این پیر پاتالا
جوون بشن
ساده و مهربون بشن
آخ که چقد دلم می خواد خدا باشم
جیغ بزنم
داد بزنم
تک باشم و تک باشم و
از بقیه جدا باشم
حالی داره خدا بودن
از بقیه جدا بودن
خدا خونه اش بهشته
هر چی که داره خوشگله
اونی که نداره زشته
خدا که نماز نداره
خدا که دعا نداره
تو آسمون خونه داره
غصه جا نداره
ماشین قشنگ نمی خواد
شهر فرنگ نمی خواد
همه چی داره
قالیچه سلیمونو
تموم زمینو و آسمونو
فرشته های خوشگلو
جواب تموم پرسشای مشکلو
جهنمو بهشتو
هرچی قشنگو زشتو
همه چی داره
همه چی داره
فقط با یک اشاره
دنیا رو بر می داره
از این طرف به اون طرف می ذاره
آخ که چقد دلم می خواد خدا بودم
از تموم این غصه ها
این زشتیا
این کلکا
این دروغا
این آدما
این آدمای بی صدا
این آدمای الکی
پر مدعا
پر از غرور و ادعا
جدا بودم
جدا بودم
کاشکی می شد خدا بودم.



آلبالو

فوت آخر ...





گفتم : چرا اومدی اینجا ؟
گفت : اومدم فوت آخر رو یاد بگیرم
گفتم : فوت آخر ؟ آخه ...
گفت : چیه ؟ میخوام بدونم
گفتم : نمیشه نگم ؟
گفت : نه ! باید بگی ٬ می خوام بدونم . 
دستش را گرفتم . لبانم را به لبانش فشردم . فوت آخر را دمیدم در دهانش ... اما مرد از فوت آخر من ...



به قلم
بابالنگ دراز که نمی دونه چرا مطلب قبلیش رو پاک کردند ...

کیو می گی؟




آدما هر کدومشون به یه صفت بارزی که دارن شناخته می شن .
بعضیا به صفتای بارز فیزیکی مثلا می گن یاروهه که موهاش طلاییه
یا اونی که چشاش آبیه یا اون یاروهه که چلاقه ( البته این نوع شناسوندن بی ادبیه )
بعضیا باز یه درجه بالاترن و به صفات اجتماعی و شغلشون شناسونده می شن مثلا
می گن اون آقاهه که سلمونی داره یا اونی که خیلی لوطیه یا اون آقایی که خیلی آقاست بعضیا باز یه درجه بالاتر ترن و با تحصیلات و تخصصشون شناخته می شن مثلا می گن
یارو فوق لیسانسه یا مثلا اون خانومه که دکترای تاریخ داره یا اون باستانشناسه و الخ ...
بعضیا با آثارشون شناسونده می شن مثلا
نویسنده کتاب فلان , یا کاشف فلان , یا رئیس جمهور فلان
بعضیا باز یه درجه خیلی بالاترن و فقط اسمشون برای شناساییشون کافیه مثلا
کریستف کلمب , آقای پاستور و خانوم کوری و ..
و باز بعضیا یه درجه بالاترن و فقط با ضمیری که در موردشن به کار برده میشه شناخته می شن مثلا
اون .. ایشون ... آقا ... یا خانوم
و باز بعضیا پا رو ازاین حدم فراتر گذاشتن و همین که بهشون فک کنی برای شناسوندشون کافیه مثلا
تا بهش فک کنی لپات سرخ میشه ( معشوقت ) یا بهش که فک کنی منور می شی ( خدا ) و ...
حالا ببینم تو جزو کدوم دسته ای ؟
یا دوس داری جزو کدومشون باشی ؟


یه نفر که به آلبالو بودن شناسونده شده .

مرگ <آری یا نه؟>




۱مرگ را با حرف زدن آلوده نکن .تیغ را بکش، گاز را باز کن و تمام.
۲ مرگ بعضی اما ارزش ندارد.  آنکه می‌میرد اما بی‌هدف و دوم مرگ جوان ناپخته.
۳ ...
﴿از نوشته‌های آدم معمولی وقتی که به مرگ فکر می‌کرد﴾
                                                   

دستتو بده به من



دستتو بده به من
حداقل بذار یه چیزی از تو پیش من باشه
یه دلخوشی کوچیک
دلم خوش باشه که دستت توی دست منه
می دونم که چشات همه چیزو رویایی می بینه
می دونم که دلت مدتهاست گم شده
می دونم که تنت مال یکی دیگه اس
می دونم که لبات بوسه گاه یه جف لبیه که دوسش داری
می دونم که پاهات جایی می ره که دلت همونجاس
می دونم که همه قشنگیات واسه یه آدم دیگه اس که نمی دونم کیه
ولی .. دستتو بده به من تا حداقل از وسط خیابون ردت کنم
می ترسم نکنه حواست ( که اونم یه جای دیگه اس ) پرت شه و خدا نکرده اتفاقی بیفته واست
اونور خیابون که رسیدیم تو برو هر جایی که دوس داری
منم مثه همیشه دستموم مشت می کنم که گرمی دستای قشنگت از توی دستام نپره
چه بوی خوبی داره عطر تنت
تو برو هرجایی که دوس داری
وقتی فهمیدم دوستت دارم به خودم قول دادم تو رو با همه چیزایی که دوس داری دوست داشته باشم
حتی اگه تو دوس داشته باشی دوسم نداشته باشی
آخه می دونی
خدا هم منو این مدلی دوس داره
گرچه من می دونم یه روز بر می گردم پیش خدا ولی تو ...
هیچوق پیشم بر نمی گردی .


آلبالو