این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

دوباره چهره نوروز.. دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار !

دوباره موسم گل فخر آسمان و زمین
شکوه و شادی نوروز و ماه فروردین
دوباره سحر سپهر است و لحظه هایی ناب
دوباره رویش گل در انتظار آفتاب
دوباره بوی بهارست و رنگ نور و امید
طبیعت است و طراوت  ، سرور و جشن و نوید

بهار آمد ؛
دیگر بار پدر فلک و مادر گیتی سالی نو به بار می آورند و جامه سبز بر تن طبیعت می پوشانند تا بهاری سرشار از طراوت و شادی و سرور را به مردمان این کهنه جهان هدیه دهند.
هدیه ای به وسعت گستره خاطرات کودکانه ات ؛

 "از گندم درون آب ریختن مادر تا
زدودن غبار از دل پنجره ها ،
از روبیدن خانه تا پاکی آینه ها "
از صدای پای بهار ؛
از دیروز تا امروز تا نوروز تو!

"تو این هر روز را نوروز خواهی کرد می دانم
که نوروز تو روزی نو در این کهنه جهان باشد

مبارک بادت این نوروز به کامت گردد این پیروز "

نوروزگان ؛ جشن بهاران ؛
یادگار نیاکان پاک دل ما ... نشانه ایران هفت هزار ساله ما..
یادگار جمشید جم !
بر فرزندان کوروش کبیر ؛ سرفرازان آریایی ؛
فرزندان این مرز و بوم ......... فرزندان ایران زمیـــــــــــــــــــــــن شادباش و مهر افزون باد......

شاد زی... دختر ایرانی پنجه آفتاب ؛
 پسر ایرانی شیرمرد بازمانده از تبار دلاورمرد آریو برزن

نوروزت خجسته باد !

 

عطر بیک

 

  

مثه قندی ,
که تالاپ ,
گم میشی تو چایی داغ ,                                                                                            
مثه سیبی ,
که تولوپ ,
می افتی از درخت باغ ,
مثه ماهی ,
که شالاپ ,
میشینی رو دامن آب ,
مثه صبحی ,
که شولوپ ,
می افتی رو چشمای خواب ,
مثه سایه ای
جوونه می زنی , رو تن من
مثه شبنمی ,
که پهنه روی بستر چمن ,
مثه صبح جمعه ای ,
پر از صدای , جیک و جیک ,
مثه بوی خوشی تو ,
شبیه بوی , عطر بیک ,
تو مثه صدای سازی ,
پر فراز و پر نشیب ,
تو مثه , یک شوکولات سبزی با ,
مزه سیب ,
تو شبیه ,
رویش یک , لو بیا , تو باغچه ای ,
مثه اون آینه ای که ,
نشسته روی , طاقچه ای ,

.....

نه که عاشقت باشم , نه
اینا یک , ترانه اس
اینا فک کن که یه جور ,
بازی بچه گانه اس ,
تو برو قایم شو من ,
سر می ذارم , رو دفترم ,
نمی خواد بهم بگی :  - ببخشیدا   ... , باید برم .
مثلا برو قایم شو
مثلا , سر می ذارم
تو برو دنبال زندگیت ,
منم ,
باید ,
برم ..... !

 

*  آلبالو


 

فریبا

هیچوقت دروغ نمی گن
ولی این بار  هم فریبشون رو می خورم
آتیش به زندگیم بازگشت از اون چِشای عسلی

...پسرک تنها

تب و لرز

 

 

تب و لرز کرده ام

....

در تب اشتیاق دیدن تو می سوزم

و از ترس پایان نیافتن این انتظار سرد بر خود می لرزم

 

نوشته عادله

 

تولد بهترین آلبالو ...

دو تا ماهی توی تنگ بیقرار بودن ...چشمهای بابا بیقرار تر ...
زمان به کندی می گذشت درست مثه زمانی که منتظر رسیدن یه لحظه تکرار نشدنی هستی
ساعت پنج صبح و طنین صدای گریه تو  بود که قشنگترین لحظه زمان رو رقم زد

 تو بدنیا اومدی درست زمانی که اولین شکوفه آلبالو باغچه جوونه زد !

نوشته : نرگس و ناهید خواهر کوچولوهات!

تولدت مبارک عمو آلبالو!

من : من اردیبهشتم... شما کی هستین ؟
آلبالو : من ؟ یه ماهی کوچولو  که سیزدهم به دنیا اومده...۱۳ اسفند..
من : ۱۳ چه جالب پس ۱۳خوش یمنه
آلبالو : من ۱۳ رو دوس دارم...۱۳ هم به دنیا اومدم ۱۳...نه ۱۲+۱ !!
قبل از اون مکالمه عمو بهم گفت : چرا توی وبلاگ این چند نفر نمی نویسی عمو ؟
منم ننوشتم تا روز تولد عمو بهترین مناسبت بشه واسه تولد نوشتنم و زاده شدن کلمات از قلمم..

می دونین عمو داشتن خـــــــــــــــوبه .. اما عمویی که خودت انتخابش کنی  و مجازی و حقیقی بودنش هر دو یکی باشه...عمویی که  با هر کلمه ای که بهت میگه از خوشحالی پر در بیاری . یباشکی  ته دلت قند آب کنن... بعضی وقتا دلت براش این قده تنگ بشه... که دلت بخواد از توی رویاهات بکشیش بیرون و یه دل سیـــــــــــــــــــر بغلش کنی و خودتو پرت کنی توی بغل مهربونش... این عمو یه چیز دیگه است !
حالا جا داره به خاطر تولدش یه تبریک کوشولو موشولو از طرف همه بچه های این چند نفر و همه برادرزاده های دنیا بهش بگم

عموی مهربونم‌ :

به یمن حضور پر برکت تو هفت بار هفت اسفند دود می کنم اما اسفند ماه دود شده هر سال را در چرخه حساب نمی آورم باشد که اسفند زندگیت دود نشود ! وه...چه اسفندها ..چه اسفندها دود کردیم برای تو ای مرد  شبهای پر بهار... مرد لحظه های اردیبهشت.... باز مانده از دیار خوبی...ای تو از فصل محبت یادگار در دل ما ماندگار.. که می گفتند می رسی در همین روزها از همین راه!!

حالا جا داره همه ماهی کوچولوهای دنیا دور انگشتای پاهای کوچولوت جمع بشن و بوسه بارونش کنن مگه نه ؟ همون پاهای کو چولویی که دنبال کفشهای بچه گیهاش می گرده....همون پاها و دستهای مهربونی که با همه بزرگیش هنوزم مثل بچه گیهاش مخملیه...همون آلبالویی که با اون همه مهربونیش توی دل همه جا داره و شاید آرزوی همه ما این باشه که بگیم...

( دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده‌) ... تو تنها کسی هستی که اگه همه دستمالهامونم زیر درختت گم شه ناراحت نمی شیم.....
دوست دارم...تولدت مبارک عمو جــــــــــــــون...خوشمزه ترین آلبالوی دنیا !

نوشته شده توسط عطیه یا همون جودی آبوت که به قول عمو آلبالوش نمی تونه کیک تولد رو تنهایی بخوره......

 

جا خالی

 

روی گونه های تو , جای
گرمی دست های من , خالی
روی گونه های من , جای
گرمی دست های تو , خالی
این همه جا بدون پر بودن
این همه جا , برای جا خالی
نقطه چین , نقطه های پر تردید
نقطه هایی به رنگ خال خالی
نصف شب ؛ خواب های پر ابهام
روی لب , دانه های تب خالی
دست در جستجوی بودن تو
لابه لای ملافه ای خالی
....
جا برای نفس کشیدن نیست
پنجه های نبودنت قفل است
گردنم می خراشد از این قفل
جای دست های بودنت , خالی
بودنت , شکل بودنم , پر بود
از نفس های ساده و معصوم
بودنت , مثل بودنم , گم بود
توی شهر سیاه خال خالی
هر کجا رفته ای , خدا حافظ
جای تو , کنار من , خالی
یار من ؛ به جای تو , اینک
نقطه چین , خط فاصله , خالی ...

 

سروده آلبالو