این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

مدرک جرم ....





نه گرمی تنت در تنم ماندگار است ٬
نه انعکاس دیوانه کننده نوازش هایت ٬
نه حتی بوی خوش موهایت ٬
یا طعم گس لبت ...
نه حتی نجوای عاشقانه ات ٬
و نه حتی انعکاس چشمانت در مردمک چشمم ...


هیچ کدام ماندگار نیست ...

پس لبهایم را پاک نمیکنم ٬ شاید روزی من را  و با من بودن را انکار کنی!


نوشته شده توسط یک متهم که دیوونه مدرک جرمه !


ندامت




اولین باری که عاشقت شدم یادته ؟
من یه کرم سیب بودم و تو یه کرم ابریشم .
من به تو قول دادم دیگه هیچوقت سیب نخورم و تو هم قول دادی دور خودت پیله نزنی .
ولی نمی دونم چی شد که من طاقت نیاوردم و فقط یه خورده سیب خوردم .
تو هم از غصه دور خودت پیله بستی .
...
حالا دومین باره که عاشقت شدم
ولی حالا من هنوز یه کرم سیبم
 و تو یه پروانه خوشگل
تو پر زدی و رفتی و من موندم و سیبایی که جایی برای خورده شدنشون نمونده .
از هر چی سیبه منتنفرم !!                 
                      

                      نوشته شده توسط آلبالو در روزهایی که کرم سیب بود .

دیونم نه؟

اصلا میدونی چیه
وقتی که عصبانی میشی قیافتو بیشتر دوست دارم
وقتی سرم داد میکشی میفهمم چقدر واست مهمم
وقتی باهام جروبس میکنی لذت میبرم
وقتی ازم ایراد میگیری خوشم میاد
یه کاری کن دوست نداشته باشم


کله خر جون

انتظار بیهوده



میگشایم در را ٬ تا شاید روزی ببینم فردی از آن دور می آید و نوید میدهد مرا که مرگ را تکراری دوباره است . اما این انتظار عبثی است ٬خوب میدانم ٬ ولی چه لذتی دارد انتظار بیهوده ...

 

نوشته شده توسط بابالنگ دراز تازه وارد

فرق من و تو ...


میگی : عاشقمی / میگم : دوستت دارم!

میگی : اگه یک روز نبینمت می میرم / میگم : من فقط ناراحت میشم ...

میگی : من به جز تو به کسی فکر نمیکنم/میگم : اتفاقا من به خیلیا فکر میکنم ! 

میگی : تا ابد تو قلب منی /میگم: فعلا تو قلبم جا داری ...

میگی :اگه بری با یکی دیگه٬ من خودمو میکشم /میگم : اما اگه تو بری ٬ من فقط دلم می خواد طرفو خفه کنم ...

میگی : ...................................................................................
میگم: .......


فکر کردی فرق ما ایناس؟
نه !
فرق ما اینه که تو دروغ میگی و من راستشو میگم ....



نوشته شده توسط یک متهم که از طرز نوشتن بعضی از نویسنده های این بلاگ به طرز وحشتناکی دلخوره ...




مصیبت همیشه یهو نازل میشه !

واسه شروع همیشه بهتره مهربون باشی ولی وقتی از این زندگی اَن ات بگیره دیگه مهربون بودن حالیت نمیشه !
 آقایون و خانوما ، ورودمو به خودم تبریک و به شما تسلیت میگم !
تحمل ِ آدمای خیلی مزخرف ، خیلی سخته ! ولی احساس ِ سبکی می کنم !
 درست مثه وقتی که از دسشویی میام بیرون و چراغشو خاموش میکنم !
بخصوص وقتی سیفون رو روی تو کشیده باشم !


نوشته شده توسط ساحل که چون دفه اولش بود ، یه کم طولانی نوشته !
امیدواره که کم کم آدم بشه !! آمین !

کاملا واقعی




همیشه می دیدمش . درست پشت اون چراغ قرمز طولانی .
: این هم گل امروزتون !
نگاهش میکردم ٬ یک اسکناس کف دستش و :
- مرسی !

 لبخند زنان راهشو به سمت ماشینهای دیگه کج میکرد. 

یک روز ٬ دو روز ... یک ماهی میشد که میدیدمش .
دختری تازه بالغ ٬ خوش برخورد و بر عکس بقیه دستفروشها قابل ستایش .

امروز مثل همیشه بود . با لبخند به سمتم اومد :
: گل امروزتون آقا!
دست کردم٬ تو جیبم ...
- لازم نیست آقا ! اینو به عنوان هدیه قبول کنید .
پرسیدم چرا؟

امروز بهترین روز زندگیمه٬‌تو این چند وقت . آخه یکی به من گفت : تو ملکه تمام چراغ قرمز های این شهر هستی ...




نوشته شده توسط یک متهم که اینجا رو با دفترچه خاطرات روزانه اشتباه گرفته....