این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

معجون

 

عشق را که با عقل مخلوط می کنی

چه معجون تهوع آوری می توان ساخت

پسرک تنها

پاییزانه

× چن تا دوسم داری؟!

* اندازه این ستاره ها

× اِهه! منو سرِ کار گذاشتی؟! الان که ستاره نیس توی آسمون

* هاه؟! آها! آخه من معمولا شبا دوسِت دارم!

× ....

¤ پسرک تنها

تداعی

احساس خوب مسخره ای بهت دارم
مسخره، شبیه لجن دیشبی
خوب، 
اما نه به خوبی اونی که میونه لایه های فراموشیش پنهونم کرد 

حساب کارتو بکن...

پسرک تنها

 

فرامـوش


باید تو  اینجا می بودی یا من آنجا
نمی دانم
شاید کمی کله شق تر باید بودم
شاید کمی کله شق تر از من است فلانی

آسانتر فراموش شدم...

پسرک تنها

مادر

 

... مادر ...

(جاهای خالی رو به دل خواهتون پر کنین)

پسرک تنها

ژوراسیک


با یه شهاب سنگ داغ و ناغافل، از سمت نگاه خیانت آلوده ات
مثل نسل دایناسورها،
همه چیزهایی که عشق بهش می گفتن
سرد و نابود شد

 اشکالی نداره
شاید یه روزی نسل آدما بیاد و جاشون رو توی این سرزمین بکر غبارآلود پر کنه
...
خوشگلا آدمو به خاک سیاه می شونن...

از پسرک تنها  (عصر یخبندان)

روح سرگردان

من و تو سه روحیم در دو بدن

گهگاه واهمه دارم از روحی سرگردان

 که کالبدش را هنگام یکی شدن آن دو جستجو می کند

 تپسرک تنها