این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

چطوری میشه که ...؟

                                      

- امشب می خوام در مورد موضوع مهمی باهت حرف بزنم .... موضوعی که توی این دوازده سالی که با هم زندگی می کنیم مدام توی مغزم رژه می رفت و امروز به نتیجه اش رسیدم .
- این چه موضوعیه که دوازده ساله داری بهش فکر می کنی ؟
- اینکه .... اینکه تو اون کسی نیستی که من می خواستم .
- .....
- چطور بگم ... تو... توی این مدت اصلا دوستت نداشتم .
-......
- ناراحت نشو ... نمی خواستم ناراحتت کنم ...
-....
- فقط می خواستم بگم تو اون کسی نیستی که من می خواستم ... تو خییییییلییییییی بیشتر از اون چیزی بودی که من می خواستم و تازه توی این مدت اصلا دوستت نداشتم ... چون دیوونه وار عاشقت بودم و هستم ......... عزیزم تولدت مبارک .
- .............. امم ... آآآآ .... دیوووووووووونهههههههههههههه ...

و اینطوری میشه که اشک و قهقهه با هم قاطی میشه .


نوشتونده شدیده متوسط آلبالو

ای کاش....


ای کاش خدا سه چیز را نمی آفرید :
    عشق  غرور  دروغ

                                       زیرا اگه عشق نبود انسان از روی غرور ، دروغ نمی گفت

 

  

ای کاش مثل آب باشیم

ساده و پاک و بی ریا باشیم

از ضمیر من و تو بیزارم

کاشکی همیشه ما باشیم

مثل کشکوی ساده درویش     

مملو از عشق و صفا باشیم

در جهانی که قلبها سنگی است

ما صمیمی و با وفا باشیم

آسمان هم دلش نمی گیرد

چون کبوتر اگر رها باشیم

 

  

ای کاش کسی پیدا می شد  ، کسی به زلالی آب و به پاکی باران که قلبی چون خورشید زندگی بخش و نورانی داشته باشد و مرا تا خدا ببرد .
 

ای کاش درختی باشم تا

                        همه تنهایان از من پنجره ای کنند

و تماشا کنند در من کاهش دلتنگی هاشان را

اگر اینگونه بود پس دلم را

        به سمت دست نخورده ترین قسمت آسمان 

                                                           می گشودم.
-------------------------------------------------------------------
شاید شکوفه های مرداب این چنین باشد.....وقتی کامران(آلبالوو) منو دعوت کرد که بیام اینجا و بنویسم ..باورم نمی شد چون من خیلی تازه کار بودم ....باید بگم بین این گروه نویسندگان ان چند نفر من از همشون تازه کارترم...اما این مهمه که من همشونو دوست دارم و سعی می کنم جواب این اعتمادشون رو بدم....
                                                               ********نوشته شده توسط
--امید--

تیک تاک




وقتی معاشقه ی عقربه های ساعت نزدیک میشه
من
دلم تندتر میتپه
خودت که بهتر میدونی وقت رد شدنت از تو کوچمون چه وقتیه؟
نمیدونی؟

نوشته شده توسط خانوم دختر

رز زرد



یه روز٬ با یه شاخه رز سرخ به دیدنم اومدی.
بهم گفتی: دوستت دارم!
یه روز دیگه٬ با یه شاخه رز زرد...
بهم گفتی: دیگه دوستت ندارم!
روز بعدی٬ با یه شاخه رز سفید...
گذاشتیش رو سنگ قبرم.
بهم گفتی: منو ببخش!
اون رز زرد ٬
فقط یه شوخی بود....

تکیلا

خود درگیری

دوست دارم همیشه مال من باشی ولی وقتی پیشمی نمیتونم زیاد تحملت کنم
دوست دارم همیشه تو بغلت باشم ولی نمیتونم ببوسمت
دوست دارم باهات زیاد حرف بزنم ولی پشت تلفن
دوست دارم عاشقم باشی ولی اینو هیچ وقت نفهمم
دوست دارم منتمو بکشی ولی التماسم نکنی
دوست دارم اینطوری نباشم باهات ولی من این طوریم!

نوشته شده توسط کله خر

احساسات انیمالیست یک معشوق منزوی

         

یه سال پیش که بهم می گفتی دوستم داری
احساس یه گربه رو داشتم که می خواست بپیچه لای دست و پات .
شیش ماه پیش که بهم می گفتی دوستم داری
احساس یه کفترو داشتم که می خواست پر بزنه توی آسمون .
سه ماه پیش که بهم می گفتی دوستم داری
احساس یه قورباغه رو داشتم که می خواست با زبونش بقاپتت .
یه ماه پیش که بهم می گفتی دوستم داری
احساس یه سگ رو داشتم که می خواست واست دم تکون بده .
یه هفته پیش که بهم می گفتی دوستم داری
احساس یه خرس قطبی رو داشتم که می خواست به خواب زمستونی بره .
دو روز پیش که بهم می گفتی دوستم داری
احساس یه آدم رو داشتم که می خواست یه خورده فکر کنه
و امروز که بهم می گی دوستم داری
احساس یه خر رو دارم که حس می کنه گوشاش دراز شده
نمی دونم اگه فردا بهم بگی دوستم داری چه احساسی بهم می دسته ؟

نگاشته شده توسط انگشت آلبالو

فاصله

وقتی خیلی دوستت دارم٬ هی عقب میری ...وقتی زیاد دوستت ندارم ٬ هی میای دنبالم ....
اینجوری که ما هیچ وقت به هم نمی رسیم؟؟نه؟


نوشته شده توسط کله خر