این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

کمک!

کمک !
کمک !
کمکم کنید!
یه تیوپ!
یا یه طناب!
سریعتر!
دارم تو عمق آبی چشماش غرق میشم.

تکیلا...

غافلگیری

من کی عاشقت شدم که خودم هم نفهمیدم؟؟

نوشته شده توسط متهم

کاش...



دلم میخواست میتونستم چشمامو باز کنم
و حقیقت رو ببینم
دلم میخواست میتونستم اشکامو پاک کنم
و بخندم
دلم میخواست میتونستم یاد بگیرم بفهمم
تا درک کنم
که تو هیچوقت مال من نمیشی...

تکیلا

سیگار نیم سوز



نامه رو باز کردم :
سلام دوست عزیز, می دونم که چقدر تنهایی و چقدر زجر می کشی .
بی وفایی های که تحمل کردی را خوب می دونم .
و شرح شکست های تورو در عشق های بی سرانجامت شنیدم .
من تو رو درک می کنم و دوست دارم بهت کمک کنم .
من به خاطر تو اشک ریختم سرم درد گرفته .
آخه این آدمای بی رحم چی به سرت آوردن ؟
من کمکت می کنم ... قول می دم .
منتظرم باش .. به زودی میام .
....با خودم گفتم شاید این همونیه که منتظرش بودم... همون کسی که می تونه منو از تنهایی نجات بده .
خدای من متشکرم .
خواستم نامه عطر آگین رو تا کنم که نیگام به گوشه پایین نامه میخکوب شد .
یه مهر گرد و برجسته که توش نوشته بود:
انجمن حمایت از حیوانات .

تراوش شده از ذهن درگیر آلبالو

only for u

بسترم
صدف خالی یک تنهاییست
و توچون مروارید
گردن آویز کسان دگری

اهورا

برگرد

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست.
نگفتم:عزیزم این کاررا نکن.
نگفتم:برگرد
ویک بار دیگر به من فرصت بده.
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه؟
رویم را برگرداندم.
حالا او رفته ومن
تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم
نگفتم عزیزم .متاسفم
چون من هم مقصر بودم .
نگفتم :اختلاف ها را کنار بگذاریم.
چون تمام آنچه که میخواهیم عشق ووفاداری ومحبت است.
گفتم :اگرراهت را انتخاب کرده ای
من آن را سد نخواهم کرد. .
حالا او رفته و من
تمام چیزهایی را که نگفتم .می شنوم.
اورادرآغوش نگرفتم واشک هایش را پاک نکردم
نگفتم :اگر تو نباشی
زندگی ام بی معنی خواهد بود .
فکر می کردم از تمامی آن بازیها خلاص خواهم شد.
اما حالا تنها کاری که می کنم
گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم .
نگفتم: بارانی ات را درآر...
قهوه درست می کنم و با هم حرف میزنیم .
نگفتم:جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست.
گفتم :خدا نگهدار.موفق باشی.
خدا به همراهت .او رفت.
ومرا تنها گذاشت
تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی کنم.

 

هزاران برای تو......

هزار جاده... ..هزار خط ممتد سبز... هزار رود خروشان مرا به تو پیوست... هزار آیه هشدار .....آیه عذاب الیم... هزار مرد مسطح مرا ز تو نگسست... هزار موج ز دریای مهر من جوشــید... تمام موج ها فقط به ساحل تو نشست... هزار قبله شدی سمت سجده ام بر توست... هزار بانگ زدی : من خدای توام بپرست... به جرم عشق تو دنیا به قهر من برخاست... و آسمان ز حسادت به روی من در بست... در آن جهان که در آتش مرا بسوزانند... بپرسم از جهنمیان دلبر من آیا هست؟... هزار خنده ز اعماق شعله ها خیزد... که هر چه بار گنه داشت هدیه تو کرد و برفت... ------------------------------------------------ شعری از ** آزاده فخری **از بچه های باحال دانشکده شیمی دانشگاه علم و صنعت