این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

کاش...



دلم میخواست میتونستم چشمامو باز کنم
و حقیقت رو ببینم
دلم میخواست میتونستم اشکامو پاک کنم
و بخندم
دلم میخواست میتونستم یاد بگیرم بفهمم
تا درک کنم
که تو هیچوقت مال من نمیشی...

تکیلا

نظرات 31 + ارسال نظر
آلبالو چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:25 ق.ظ

میشه چشماروبست و حقیقت رو دید ... میشه خندید و اشک ریخت ... میشه نفهمید و درک کرد ...که هیچوقت قرار نیست کسی مال کسی باشه ... با این حال چیزی که دل می خواد باید بشه دیگه .... کار دله ... کار دل است این کارها ....

آرش چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:29 ق.ظ http://www.arash-xyz.blogsky.com

چه بامزه ....
نمیدونستم شماها با هم وبلاگ زدید .
آخه هر کدوم توی یه سبک مینویسید ....
به هر حال امیدوارم خوش باشید و همیشه بنویسید .

پدرام چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:02 ق.ظ

مال منی مال من مال منی مال من. بخوای نخوای

الهام چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:52 ق.ظ http://www.khatkhati3004.persianblog.com

آلبالو راست میگه ..البته بایدی در کار نیست .. ممکنه بشه ..ممکنم هست نشه ..

مهستا چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:16 ق.ظ http://mahasta.blogsky.com

..هیچ وقت...

Red Joker چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:31 ق.ظ http://redjokers.persianblog.com

بابا تکیلا انگار موزو خیلی جدیه . بگو کیه خفت گیرش کنم بیارمش واست.مگه میتونه بگه نه.
راستی بیا یه سری بزن update کردم.
قربانت Red Joker

نازنین چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:53 ب.ظ

کاملا باالبالو موافقم؛ موفق باشی

اشک چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:35 ب.ظ http://ashkeh-mahtab.persianblog.com

" من ، آن حبابم در دل گرداب مانده ...
دستی ندارم تا که با دریا ستیزم ...
درمانده یی پابند فرزندان خویشم ....
پایی ندارم تا که از دریا گریزم "
"مهدی سهیلی"
********************************************
ولی من هیچ وقت دلم نمی خواد چشمام رو باز کنم و ببینم که اون هیچ وقت مال من نمی شه !!!!!!!!!!!!!!!

شاهرخ چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:44 ب.ظ

لب تر کن میارم کت بسته تحویلت میدمش تکیلا جونم.

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:06 ب.ظ http://criminal-group.blogspot.com

چشم ها را باید شصت جور دیگر باید دید !

شوریده پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:39 ق.ظ http://shurideh.persianblog.com

چشماتو باز کن و حقیقت رو ببین.
اشکاتو پاک کن و بخند.
با تمام وجود بفهم و درک کن.

اون میخواد که همهء عمر مال تو باشه...

امیر پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:01 ق.ظ http://amirmafia.persianblog.com

سلام من خیلی وقته که البالو وتکیلا رو میخونم تموم نوشته های کامران ومهرزاد رو خوندم.....و سعی میکنم مثل کامران بنویسم.......کاش میشد منم یکی از شما باشم.... به وبلاگ من هم بیاین

مش قاسم آقا پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:24 ب.ظ http://aangell.persianblog.com

سلام. اشکاتو پاک کن. ولی اشک منو هم در آوردی. دختر با خنده خوشگل‌تر میشه. بای

مهستا پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:53 ب.ظ http://mahasta.blogsky.com

هیچوقت؟ حتما لیاقتشو نداره.

ضحاک ماردوش پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:43 ب.ظ http://ZahhaK.Persianblog.com

درود ... ببینم اگه نفر کم دارین ما هم بیاییم یاری برای شوهر داری ... چند نفر این وبلاگ رو مینویسن ؟‌این اینکه این همه هم هستین بازم که اینجا تارعنکبوت بسته :) دباره داره زمستون میشه و دباره تو خونه ها هوا گرم میشه و دباره یه جاهایی کالیبرش زیاد میشه و روزی یه نامه یه خطی مردم میزارن ... :) من چشمهام رفته پس کلم به خاطر ترجمه ... یخورده خودتون رو تکون بدین مطلب بزارین ... وبلاگهای خودتون به تنهایی خداست ولی با هم مثل اینکه اتفاق نظر ندارین :) ( همیشه گفتم که جریان یازده سپتامبر کار ایرانی ها نبوده چون ۵-۶ ایرانی با هم نمیتونن یه کار رو انجام بدن :)) ) شوخی کردم نزنین :)) بدرود ... ضحاک ماردوش

سروش!!! پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:51 ب.ظ http://jokcity.blogsky.com

آقا هر کسی هم که بگه من مال توام ، مطمئن باش داره مثل ( اون حیوونه که گاز میگیره ) خالی میبنده!!! چون قبلا به چند تفر دیگه هم گفته!!!

اشک جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:15 ق.ظ http://ashkeh-mahtab.persianblog.com

" من ، آن حبابم در دل گرداب مانده ...
دستی ندارم تا که با دریا ستیزم ...
درمانده یی پابند فرزندان خویشم ....
پایی ندارم تا که از دریا گریزم "
"مهدی سهیلی"

غریبه جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:57 ق.ظ http://amirmasood.persianblog.com

مجرم
روزهای بودنش همه با او بیگانه بودند. کسی نه شاخه گلی می‌آورد نه برایش می‌خندید و نه می‌گریست. وقتی رفت همه آمدند، برایش دسته گل آوردند، سیا پوشیدند و از رفتنش گریستند.
شاید تنها جرمش نفس کشیدن بود.
سلام رفقا. یه حالی بدید و لوگوی ما رو هم بزارید تو بلاگتون. تا بعد.

علی جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:32 ب.ظ http://neo2ooo2.persianblog.com

دلم می خواست می فهمیدی که من نمیتونم مال کسی باشم.

اشک جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:52 ب.ظ http://ashkeh-mahtab.persianblog.com

سلام ... هنوز آپدیت نشده این جا !!!!!!!!!!!!! عجب است ... جای شگفتی است ...

مهدی جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:25 ب.ظ http://mahdiamiri.persianblog.com

سلام ...
تکیلا و شکست در عشق .. .؟!؟!؟!
عجیبه ... سوئد خوش می گذره ..؟!
بابای

ری را جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:24 ب.ظ http://sukoot.persianblog.com

من اون غریبه تنهام همیشه بی باور
که پر شکسته رسیدم به لحظه آخر
هنوز پرنده پر بسته فکر آوازه
بگو بگو مگه این گریه شکل آوازه
منم منم مثل برگی که خسته از باده
چی شد که یک عاشق به این روز افتاده

ولی نمیشه ... من که نتونستم !!

اشک جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:51 ب.ظ

می بینم که دیگه نمی نویسین ؟ چی شده ؟؟؟؟

امیر حسین جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:56 ب.ظ http://loneh.persianblog.com

اخرش مارو بازی ندادید باشه من دپرس شدم میرم خودمو می کشم بعد وصیت می کنم که:خونم گردن شماست

الهام شنبه 17 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:34 ق.ظ http://www.khatkhati3004.persianblog.com

ای بابا ... هنوز هیچی نشده خسته شدین ..؟؟!!!!...چرا آپدیت نمیکنین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خاله نسرین شنبه 17 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:46 ق.ظ http://nasrin161.blogsky.com

خداوندا!
هیچ زیب و زینتی
جز پاکدامنی نیست و هیچ
مصیبتی گران تر از فرو افتادن
پرده حیا وحریم نباشد. الهی! جان
بی سامانم را با لباس تقوا و ورع
از رسواگری های زمان برهان و به
سامانم رسان و قناعت را که کلید
گنج های شایان توست پیشه ام
ساز تا خوف فزون طلبی
و ترس از تهیدستی آنچه
ندارم در دلم راه نیابد.
تنها به تو پناه
می برم، زیرا تنها
تو ملجاء دلهای سرگردانی.

ناز خانوم شنبه 17 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:59 ق.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

سلام
امیدوارم خوب باشی
بازم میام پیشت

شادی شنبه 17 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:46 ق.ظ

سلام
چرا چند روزه که هیچی ننوشتین.)):

[ بدون نام ] یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:50 ب.ظ

مرسی آلبالو ... این دفه رو باهات موافقم ... جوابات رو توی خود بلاگ بنویس ، بهتره D:

دختر اصفانی یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:55 ب.ظ

شاید اگه یکی رو دوست داشته باشی و بهش نرسی وهمیشه اون تویه ذهنت بهترین باشه بهتر از این باشه که بهش برسی وبعد ازش متنفر بشی.

نی لو فر شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:24 ق.ظ

تکیلا جان من این مطلبتو وقتی که دبیرستان میرفتم توی همین وبلاگ خوندم
البته باید بگم که الان لیسانس دارم
ولی خوب به هر حال بهتر از ننوشتنه ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد