این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

کپی رایت!

:پس اون همه 
حرفها٬
دوستت دارم ها ٬
با هم بودن ها ٬ 
برای هم مردن ها ٬
شعر ها ٬ 
فریادها ٬ 
با هم خواندنها ٬
دروغ بود؟

- نه٬ ولی مخصوص تو نبود !...  به هرکسی میشد گفت ٬‌ مثه همون خانومی که داره از خیابون رد میشه . چرا اینجوری نگاهم میکنی؟ ... چیه کپی رایت داره؟


نوشته شده توسط  یک متهم

سوال






راستی! چرا فقط وقتی تو بغلتم بهم میگی دوستم داری؟


نوشته شده توسط کله خر

.




کاش اون فنجون چایی بودم که تو خستگیات ازش می‌نوشی و
اون یواشکی از لبای خسته و صورتی رنگت دسته دسته گل بوسه می‌چینه.
همون فنجونی که تو داغی چاییش به آغوش دستات راش می‌دی و
از تماس کف دستت با برآمدگیاش غرق لذت می‌شی!
کاش من فنجون چایت بودم...
 
خانوم دختر

یه دنیا تنهایی



با یه کوله بار٬ پر از خاطره روبروی چشمای بیتابم ایستادی.
و زمان با دستای نامرئش تو رو ازم جدا میکنه.
در کمال ناباوری٬ دورشدنت رو با بغض تماشا میکنم.
تو هیچوقت برام نگفتی چرا
با اینکه میدونستی بر نمیگردی
ازم خواستی تا منتظرت بمونم.
و تو از شهر من رفتی. برای همیشه.
تو رفتی٬ برای یه شروع دیگه.
من موندم٬ با یه دنیا تنهایی.
و یه عالمه علامت سوال......


تکیلا

بیست تجربه در مورد عاشقی - شماره ۲

عاشق شدم ٬ احساس کردم که دنیا یهو دود شد و رفت هوا . این دفعه سعی میکنم تو محیط در بسته عاشق بشم ...

نوشته شده توسط یک متهم

تالاپ تولوپ




داشتم از خودم رد می شدم که از روم رد شد .

رد پاش موند روی دلم که همیشه زیر دست و پاست .

دور رد پاش با گچ سفید یه خط کشیدم که صحنه عشقم به هم نخوره .

الان که چن وقت گذشته اون خط سفید پاک شده .

ولی دلم شده شکل یه رد پا .

حالا مدام صدای پاشو میشنفم .

تالاپ... تولوپ.


نوشته شده توسط آلبالو

...

چشمانت گستره‌ی نامتناهی جهانیست
که در آن میزیم
صدایت رودخانه‌ایست آرام
که در آن میرانم
نفسهایت همان آب حیات است
که دم به دم مرا حیاتی نو میبخشند.
نور چشمانت
نوای صدایت
عطر نفسهایت
نیاز است
برای حضور هستی من!

نوشته شده توسط خانوم دختر