این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

 

امروز  

تمام مدت در این فکر بودم٬  

که در چهل سالگی 

یاد کدام عشق لعنتی خواهم افتاد ..

حسرت آه های کشیده نشده ..

 

ناگهان بر می گردم و می گویم: 

- هیچ می دونی من کیم؟ من .. من ..  

حرفم را می خورم؛

 من

در سکوتی گزنده راهم را می کشم و می روم 

او 

هنوز مبهوت نگاهم می کند. 

تصمیم گرفته ام که دیگر هیچکس نباشم..

 

امروز با محکی استثنایی٬ سنگی دلم را باز آزمودم؛ 

به خدا که مرحبا دارد !

باش تا صبح دولتت بدمد جانا!

 

فکر می کردم دیگر گذشته   

دوره اینکه  

تا با کسی آشنا شوی 

 از قضا چند روز دیگر تولدش باشد؛ 

امروز فهمیدم که زهی خیال باطل!

زندگی ٬ ابدیت و کمی آنور تر ..

 

امروز تصمیم گرفتم  آنقدر زنده بمانم 

 تا مردن همه کسانی را ٬که روزی حاضر بودم برایشان بمیرم ٬ ببینم..

بهار آمد؛ به همین سادگی..

 

آمده ام یعنی که بهاریه بنویسم  

آمده ام یعنی که دلهارا شاد کنم و امیدهارا زنده

آمده ام یعنی که بگویم چه سال خوبی بود

آمده ام یعنی که خیلی چیزها بگویم.. 

اما امروز یادم آمد که تا به حال هیچ بهاری را با کسی ٬ چه در کنارم چه در قلبم آغاز نکرده ام

امروز خیلی چیزها یادم آمد .. 

اما می خواهم همه را به باد بسپارم..همان بادی که روزگارم را به باد داد .. 

آخر امروز خیلی تصمیم ها گرفته ام؛ 

که مثلا سال دیگر بهارم را جور دیگری آغاز کنم. 

که متفاوت باشد؛ اما نه مثل آن بهار دو سال پیشم که نوشتم متفاوت است و نبود.. 

.... 

آمده ام یعنی که بهاریه بنویسم ٬پس

   

               « سال نو بر همگی مبارک٬ متفاوت و سراسر شادی باد »

(3) ?When is my valentine

 

دوباره تکرار و تکرار .. 

امروز به قلب شکسته ام اعلام می کنم که مطمئنا سال دیگه 

 متفاوت ترین والنتاین زندگیمو خواهم گذروند!!