این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

?Vous en fait une tete monsieur

 

کمی خم می شوم؛ 

نگاهم که به پایین آن سد لعنتی می افتد، 

ناخود آگاه لرزه ای عجیب جانم را فرا می گیرد.. 

کاش می دانستم آن روز چه چیز تو را به درون این گرداب تاریک و وحشت زا کشانید.. 

 کاش می دانستم..

بازخوانی یک زخم دریاد مانده..

 

 آری ؛ 

 فاحشه  

  فاحشه است ..

 

دیشب تنها روزنه موجود اتاقم را هم کور کردم.. 

باشد که دیگر هیچ نوری بر زندگانیم نتابد..

 

مانده ام چه دهم جوابش را..

 از من که دلم برای خودم هم تنگ نمیشود چه جای گلایه است آخر ..

 

کمی آنسوتر 

 دخترک عطسه ای می کند بی صدا

دستمالی بسویش دراز می کنم؛ 

   لبخندی معنادار میانمان رد و بدل می شود ..

یکی بود یکی نبود 

هفت سال پیش حدودا در همین روزها بود که 

 یه روز آلبالوی قصه ما تصمیم گرفت یه جاییو راه بندازه که  

چند نفری بیان و هر موقع عشقشون کشید، هرچی که عشقشون کشید اونجا بنویسن 

این بود که این خونه رو راه انداختن و همگی شروع کردن به نوشتن   

هی نوشتن و نوشتن ..

سالها گذشت و گذشت تا اینکه چند نفر که اول خیلی نفر بودن گاهی شدن سه نفر، 

گاهی شدن دو نفر ؛  گاهی هم .. 

 از اون آدما خیلیا رفتن دنبال سرنوشتشون. بعضیا دوماد شدن و بعضیا هم عروس

بعضیا هم ...

اما مهم اینه که اینجا هنوز سرپا مونده..هنوز نفس می کشه .. 

مهم اینه که من تا آخر خود خود دنیا اینجا موندگار خواهم موند! 

    « پس در کنار همه دوستان هشتمین سال این چند نفر رو آغاز می کنیم »

یادم باشد تا سال دیگر همین  موقعها  

چند روزی کمتر ، 

کمی بیشتر بگردم اطرافم را 

شاید شد و یک دختر واقعی پیدا کردم 

 که مثل امسال برای تبریک گفتن روزش اینقدر لنگ نمانم ..