این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

* for you ...


I
'm so tired of being here

فرسوده ام از ماندن

Suppressed by all my childish fears

محصور در تمام ترسهای کودکی ایم

And if you have to leave

و اگر اراده ای بر این قرار گرفته که مرا ترک کنی

I wish that you would just leave

آرزو دارم به تمامی می رفتی

'Cause your presence still lingers here

زیرا سایه سنگین حضورت هنوز اینجاست

And it won't leave me alone

و مرا تنها نمی گذارد

 These wounds won't seem to heal

می نماید این زخمها نمی خواهند درمان شوند

This pain is just too real

این درد بیش از اندازه حقیقی است

There's just too much that time cannot erase

و چیزهای بسیاری است که زمان التیام نمی بخشد

When you cried I'd wipe away all of your tears

آن زمان که می گریستی اشکهایت را از گونه می زدودم

When you'd scream I'd fight away all of your fears

آن زمان که فریاد میزدی با تمام ترسهایت نبرد می کردم

And I held your hand through all of these years

و در تمامی این سالها دیگر دستانت در دستم نیست

But you still have

اما تو هنوز مالک

All of me

تمام وجود منی

You used to captivate me

عادت داشتی فریبم دهی

By your resonating life

با نور درخشانت

Now I'm bound by the life you've left behind

اما اکنون من اسیر زندگی به جای مانده از تو هستم

Your face it haunts

این چهره توست که شکار میکند 

My once pleasant dreams

هر شب رویاهای شیرینم را

Your voice it chased away

این صدای توست که از من می گریزاند

All the sanity in me

تمامی عقلانیتم را

These wounds won't seem to heal

می نماید این زخمها نمی خواهند درمان شوند

This pain is just too real

این درد بیش از اندازه حقیقی است

There's just too much that time cannot erase

و چیزهای بسیاری است که زمان التیام نمی بخشد

When you cried I'd wipe away all of your tears

آن زمان که می گریستی اشکهایت را از گونه می زدودم

When you'd scream I'd fight away all of your fears

آن زمان که فریاد میزدی با تمام ترسهایت نبرد می کردم

And I held your hand through all of these years

و در تمامی این سالها دیگر دستانت در دستم نیست

But you still have

اما تو هنوز مالک

All of me

تمام وجود منی

 I've tried so hard to tell myself that you're gone

بسیار سخت تلاش کرده ام تا به خود بفهمانم که تو دیگر نیستی

But though you're still with me

اما تو هنوز ترکم نمی کنی

I've been alone all along

و من که برای بازمانده زندگی تنهایم


فایل صوتی این ترانه ( myimmortal.mp3 )




انتخاب : آلبالو
منبع : سایت آرش حمیدی

نظرات 10 + ارسال نظر
*+*+*سارا*+*+* جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:48 ق.ظ

چقدر به دل میشینه این ترانه...

یه حس خیلی خیلی آشنا توی یه سایه از غربت....

*+*+*سارا*+*+* جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:51 ق.ظ

ولی فقط ۵۰ ثانیش دانلود میشه ... چرا؟!!!

الف.ک جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:48 ق.ظ http://open-area.blogsky.com

تنهایی و تنهایی و ... تنهایی . . .

الف.ک جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:59 ق.ظ http://open-area.blogsky.com

"این درد بیش از اندازه حقیقی است ..."

و این همنشینی واژه‌ها و احساس‌ها بیش از اندازه دردناک بود .. بیش از اندازه ...

سنجاقک جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:54 ق.ظ

این شعر منو یاد یه دوران خیلی خوب از زندگی گذشتم میندازه که گذشت و...
بسیار سخت تلاش کرده ام که به خود بفهمانم که تو دیگر نیستی

سپیده جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:46 ب.ظ http://gomshodegan.blogsky.com

قشنگ بود و تلخ...

می نماید این زخمها نمی خواهند درمان شوند
و چیزهای بسیاری است که زمان التیام نمی بخشد

نه٫ حتی گذر زمان هم خیلی از زخمها رو خوب نمیکنه...


سوسن جعفری شنبه 16 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:43 ق.ظ http://eshgvamargh.persianblog.com

چقدر سال گذشته است که نیامده‌ام اینجا؟!

آرش حمیدی یکشنبه 17 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:41 ب.ظ http://www.hamidi.ir

آلبالوی عزیز
وقتی این سایت رو دیدم تعجب کردم .
تا حالا اینجا نیامده بودم . اما دیدم آرم بالای صفحه یکی از عکسهای منه و همینطور آخرین مطلبی که روی سایت گذاشته بودم عینا و با همان ویرایش اینجا کپی شده و حتی لینک دانلود موزیک از سایت شخصی من انجام میشه.

از دید من اشکالی نداره . اما بعضی اوقات برای بعضی کارها زمان صرف میشه . بد نیست که به اون وقت صرف شده اندکی احترام بزاریم.
شاد و خورسند باشی

آرش جان شرمنده ام از اینکه منبع لینک رو ذکر نکردم
این سهل انگاری منو ببخش
و ضمنا خوشحالم که حداقل اینکار باعث شد سری به این وبلاگ بزنی :)

والریا یکشنبه 17 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:55 ب.ظ

چقد از اینکه دیدم اسم بلاگ شده « این یک...نفر » یه جوریم شد. یه چیزی تو مایه های خجالت و...

*+*+*سارا*+*+* دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:33 ق.ظ

:(چرا یک نفر:(
دلم گرفت...آخه......نازی...
ایشالله بازم چند نفرتون جمع میشین و باز اینجا میشه این چند نفر...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد