این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

عشق رنگی

 

تو میگفتی رنگ عشق قرمزه

یه جاهاییشم آبیه

گاهی هم صورتیه

اما نمیدونم چرا

دفتر خاطرات ذهنمو که ورق میزنم

به قسمتای مربوط به تو که میرسم

همش خالیه

گاهی هم خاکستریه

 

م-م

معجون

 

عشق را که با عقل مخلوط می کنی

چه معجون تهوع آوری می توان ساخت

پسرک تنها

...

هیچ شبی از روزگار بی سحر نمی ماند مگر شبهای عاشقان بی دل

تو عشق را کجا یافتی؟

در قلب محزون دختری عاشق ...

درنگاه معصوم طفلی گرسنه ...

و یا ...

عشق همه جا در کمین است

ای جوان تازه از گرد راه رسیده

م

رسم عاشقی

 

نمی دانم چگونه می توانم همه را دوست داشته باشم ،
همه را ... زشت و زیبا و مورچه و دیوار را
همه را دوست داشته باشم و ... و دلبسته به هیچکس نباشم
دلبسته بودن , شبیه طنابی در گردن داشتن است
باید مواظب باشی و گرنه
یا خودت از دست می روی یا طناب بیچاره پاره می شود ...
اگر خودت از دست بروی , دو حالت دارد
یا طناب برای همیشه نعش خاطرات تو را , آویزان بر خودش حفظ می کند
و یا از گردن بی جان تو بر گردن تازه نفسی دیگر می افتد ...
و اگر طناب پاره شود ،
یا تو در چاله های تاریک سردرگمی سقوط می کنی
و یا دنبال طنابی دیگر برای آویزان کردن خودت می گردی ...
رسم زندگی همین است
و رسم عاشقی ...

 

 

 

قلبی بزرگتر از مشت بسته ام می خواهم

...

..

.

عشق بزرگی در راه است!

...

 

 

 

قلبی بزرگتر از مشت بسته ام می خواهم
...
..
.
عشق بزرگی در راه است!

 

عادله

 

liar

_خ..خی...خیلی...دو ...دو ..دوست ...دا ...دارر..رم .

_ اووووم چرا اینجوری ابراز احساسات می کنی!؟

_آخه هل می شم . دست و پامو گم می کنم .

_!!!

 

_( و من چقدر دیر فهمیدم که تو هروقت دروغ می گویی به لکنت می افتی ...)

  ورونیکا