این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

تولد وبلاگ این چند نفر ( سومین سال )

 

یـکی بود ، یکی نبود
تو اون روزگارای قدیم
اون وقتا که همه چیز قشنگ تر از الان بود
توی یه شب بارونی
( آخه اونوقتا خیلی بارون میومد )
یه بنده خدایی به اسم آلبالو تصمیم گرفت یه وبلاگی درست کنه
که چند تا از برو بچه های با معرفت و باحال
دور هم جمع بشن و از حرفای دلشون توی اون وبلاگ بنویسن
اسم اون وبلاگ رو هم گذاشت : این چند نفر
به امید اینکه همیشه این چند نفری باشن که دور شومینه جمع بشن و دو کلمه حرف حساب بزنن
اون موقع ها اولین کسی که دستشو گذاشت توی دست آلبالو پویا بود
که خودش یه وبلاگ داشت به اسم اعترافات یک متهم
و بعد تکیلا و کله خر و خانوم دختر و امید آسمونی و فریاد خاموش و گیسو و بابا لنگ دراز و ساحل و آدم معمولی و ...
اومدن و هر کدوم چند جمله نوشتن و بعد ... همه رفتن
یکی یکی رفتن وبه جز حرفاشون و درد دلاشون و امضاهاشون هیچی نموند
حتی توی خونه خودشونم دیگه خبری نیست
نمی دونم که الان کجان و چیکار می کنن و چرا دیگه خبری از اینجا نمی گیرن
ولی ، اینم جزو رسم و رسوم زندگیه دیگه ..
بعد ، پسرک تنها اومد و عادله و شیما و والریا و دلتنگ و ...
ولی حالا دیگه ماهی یه مطلب دو مطلب هم به زور نوشته میشه
قبلنا ، اون قدیم ندیما هر ماه سی و چند مطلب ... و حالا اینطوری ... دو سه سال دیگه هم اگه بگذاری دیگه اصلا معلوم نیست اصلا کسی سر بزنه اینجا یا نه
خلاصه
سه سال پیش ، 1095 روز پیش ، 26280 ساعت پیش ، 1576800 ثانیه پیش اولین مطلب توی این وبلاگ نوشته شد
و امشب تولدشه
تولدش مبارک
از همین دور سلام خودمو به همه اونایی که نوشته ای ، نظری ، خطی و اسمی در این وبلاگ دارن می رسونم
و البته همه اونایی که پابه پای این وبلاگ بودن و هستن
برای خودم و خیلیا این وبلاگ سرشار از خاطره هاست
خاطره های تلخ و شیرین
بگذریم
خیلیا هستن که دوست دارن جزو بچه های این چند نفر باشن
و خیلی هم خوب می نویسن
دوست دارم اینجا دوباره مثل همون روزا رونق بگیره
از همه شون برای نوشتن توی این وبلاگ دعوت می کنم
و امیدوارم دوباره این خونه قدیمی و پرخاطره رونق بگیره و شلوغ بشه ..
و البته امیدوارم هیچ خونه ای سوت و کور و دلگرفته نباشه .
امشب زیادم شب شادی کردن نیست
همه اینا رو گفتم محض یادآوری و سالگرد ...
منتظر دوستان هستیم .


آلبالو

نظرات 12 + ارسال نظر
خانوم پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:50 ب.ظ http://khan00m.blogsky.com

ای کاش هیچ اومدنی رفتن نداشت
هیچ شروعی پایان نداشت
البته شاید ادم بیشتر حالا به هم و زندگی عادت می کردن

خاطره جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:05 ق.ظ

فقط خواستم بگم بار آخرت باشه که میگی خاطره های تلخ و شیرین؛ دهه؛ حالا من هیچی نمیگم دلیل نمیشه که. در ضمن اصرارم نکن؛ من درس دارم ؛ اینجام نمیام بنویسم.

shiva جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:57 ق.ظ http://mahighermez.blogsky.com

salam
man hamishe ien weblogo mikhoonam
manam omidvaram mesle ghablana neveshtehetoon ziad beshe
ien chand nafar tavalodet mobarak!!

نیما جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:25 ق.ظ

سلام خوبی اقا البالو.
این چند نفر مهمون نمیخوان.
کمی کمتر از ۳ سال میشه که بلاگت رو میخونم و بانوشته هات آشنا هستم از اون موقعی که فریاد خاموش هم مینوشت .
دوست دارم اینجا بنویسم .
تو یاهو پیغام گذاشتم گفتی ادرس ایمیلم رو تو قسمت نظر خواهی بگذارم.

سکوت جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 ب.ظ http://arambakhsh.blogsky.com

سلام عمو یه کم دیر اومدی تولد بازم مبارک باشه.خیلی وقته بهت سر میزنم.

شیما جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:18 ب.ظ

تولد این چند نفر مبارک!
دوست داشتم امروز اینجا خودمم می تونستم بنویسم!
دلم واسه نوشتن تو این خونه تنگ شده اما اینجا دیگه جایی واسه من نیست،فقط اسمم هست اون گوشه که بود و نبودش دیگه فرقی نمی کنه...از شما...بله شما...بله عمو آلبالوِ شما رو می گم چند بار خواستم که بذاری دوباره اینجا بنویسم اما نذاشتی،چه می شه کرد،گله هم دیگه سودی نداره،بازم می گم:
این چند نفر تولدت مبارک!

خورشید جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:11 ب.ظ http://s7e7v7e7n.persianblog.com

الهی ۱۰۰ ساله شی نه! ۱۲۰ ساله شی نه! ۱۲۰ سال کمه! همیشه زنده باشی با آلبالو جون!!!
تبلدت مبااااااااااااررررررررررررررررررککککککککک!!!
بوس بوس
پ.ن.: چه قده جای فریاد خاموش خالیه!!!!

پسرک تنها جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:14 ب.ظ http://pesaraketanha.blogsky.com

تولدمون مبارک!
جدا چرا ماهی فقط دو سه مطلب؟
عادله ؟ شیما؟ دلتنگ؟ والریا؟ کجایین شما؟!!

فریاد خاموش شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:31 ق.ظ

این همکاری ۳ ساله مایه افتخار منه..پس باز می نویسم به افتخار دوران طلایی این چند نفر ...

delphica شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:45 ب.ظ http://delphica.persianblog.com

تولد وبلاگتون مبارک!همیشه بنویسین.

والریا یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:44 ب.ظ

اگه چیزی نمی گم بابت این تولد و ساکتم...از خجالتمه!...چرا نیستم؟!!...جداْ نمی دونم...باید درآم از این حالت...باید...

ری را پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:25 ب.ظ http://recuerdos.persianblog.com

اگه بخوایم جزو بچه های این چند نفر بشیم باید چی کار کنیم؟!!!
حالا که از تولد نوشتی بزار منم یه کم بگم... از آشناییم با این چند نفر...
حدود ۵ سال پیش بود اگه اشتباه نکنم که شروع کردم به وبلاگ نوشتن؛ همون اوایل هم با پویا (وبلاگش) آشنا شدم؛ یادم نیست چه طوری فکر می کنم خیلی اتفاقی بود...
بعد هم ...
این چند نفر شروع به نوشتن کردن و ... من هم شروع به خوندن!
گرچه دو سال پیش خونمو عوض کردم و رفتم یه خونه ی جدید؛ ولی بازم به خونه های قدیمی سر می زنم!
تا بعد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد