این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

سلام...

 

برای ورود بعضیا به بعضی جاها، فرش قرمز پهن می کنن..

اونوقت برای ورود بعضیای دیگه به بعضی جاهای دیگه، پلاکارد می زنن ، از این طرف کوچه تا اون طرفو ریسه کشی می کنن، گوسفند قربونی می کنن و شونصد هزار نفر وایمیستن صلوات می فرستن!

برای ورود بعضیای دیگه راه می یفتن تو خیابونا و بوووق.. بوووق.. بوبوق بووووووق راه می ندازن!

برای بعضیام حلقهء گل میارن و می ندازن گردنشون و رو دست حلوا حلواشون می کنن!

...بعضیام هستن که وقتی وارد جایی می شن اونقدر بی سر و صدا و یباشکی(!) میان که اصلا کسی متوجه اومدنشون نمی شه!

از اونطرف خیلی های دیگه هم هستن که...

اصلا ولش کن..

 می دونی؟

از من اگه بپرسی، میگم...مهم چه جوری اومدن و چه جوری وارد شدنش نیست.

 مهم چه جوری موندنه...مهم اینه که یاد بگیری خوب موندنو.. مهم اینه که...

...

غریبه نیستم با اینجا. اما ممکنه برای خیلیا غریب باشم.

پس سلام...

 برای یه ورود بدون فرش قرمز و بقیهء مخلفات!...

یه سلام آشنا...

 

  نوشتهء والریا

 

نظرات 11 + ارسال نظر
تندیسه تنهایی دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:29 ب.ظ http://talkme.blogsky.com

مهم موندگاریی همیشه همینطور بوده ..خوش اومدی دوست خوبم

مرسی نرگس جان...

پسرک تنها سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:34 ق.ظ http://pesaraketanha.blogsky.com

خوش اومدی

لطف داری... :)
نمی خوای شروع کنی دوباره بنویسی راستی؟

مهدی سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:36 ق.ظ

سلام .... موندگار باشی

سلام...تو هم همینطور... :)

عطیه مهربون سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:40 ق.ظ http://www.judiabotte.blogfa.com

سلام موندگاریم به اومدنت....اومدنی هستیم به بودنت... خوش اومدی...

ممنونم عزیز...
راستی جودی رو خیلی دوست دارم. حتی اگه واسه بار پونصد هزارم هم ببینمش باز برام قشنگه...

عادله سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:31 ب.ظ http://aeko.blogsky.com

اینجا فرش قرمز و حیقه گل نداریم فقط می تونیم بهت بگیم خوش اومدی! قلمت جاری...

همین دو تا کلمه به همهء اون چیزای دیگه می ارزه :)

تینا سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:33 ب.ظ

خودت گفتی مهم چه جوری اومدن نیست ولی من فکر می کنم خیلی خوب اومدی. خیلی خوب شروع کردی و قشنگ نوشتی. راستی اگه یاد گرفتی چه شکلی می شه خوب موند به ما هم خبر بده.

یه همچین تعریفی اونم واسه نوشتهء اول به آدم روحیه میده! ;)
ممنونم :)

آلبالو چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:41 ب.ظ

ولله . فرش قرمز که نداشتیم .. بوق زدنم که می دونی آلودگی صوتی ایجاد میکنه توی این محیط ساکت ... پلاکارد می زنیم ... یادمون رفت راستش ... گوسفند نمی کشیم ...گناه داره طفلک مخصوصا اون لحظه آخر که یه دنیا غصه توی چشاش موج می زنه ... صلوات می فرستیم هرچندتا که بخوای ... دسته گل نمیندازیم گردنت ... اولا اینکه گلا رو نمیچینیم .. دوما اینکه هر گلی خاری داره .... اذیتت می کنه ... به جای همه اینا واست یه لبخند عمیق می کشیم و یه هورای ساده می زنیم ...اگه قابل بدونی دو تا آلبالوی سرخ که شبیه گوشواره اس ... به یاد بچه گیا میندازیم پشت گوشت ... به خونه خودت خوش اومدی همراه .

ولله. فرش قرمز که نمی خواد.. مال رئیس جمهورا و آدمائیه که کله شون خیلی گندس!.. بوق زدن رو هم راس می گی..حیف آهنگ به این قشنگیه که با صدای بوق خراب بشه.. پلاکاردم حالا که یادتون رفته اشکالی نداره..لازم نیست. سردر اینجا خودش به صد تا پلاکارد می ارزه.. گوسفندم گناه داره حیوونی..از چشاش خجالت می کشم. به خصوص همون لحظهء آخر که...گلا رو هم که دیگه نگو...مگه اونا به جز چند تا دونه خار پرپری چی دارن واسه دفاع از خودشون آخه؟؟؟...پس اگه اجازه بدید به جای همهء اینا٬ اون دو تا گیلاس سرخو که شبیه گوشوارس قبول کنم و به یاد بچه گیا بندازم پشت گوشم...بعدم اگه قابل بدونید و لایق باشم بشم شریک لبخند عمیق و هورای ساده تون....ازت ممنونم میزبان همیشه خوب و صمیمی.

حن زده چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:48 ب.ظ

امروز ولگردی می کردم. بالاخره توی این غربت وبلاگها را می گردم تا بوی کوحه های وطن را بکشم بالا . دیدم حرف از رفتن زدی . نه ...از آمدن.. ببخشید. صمیمانه و آشنا.
شاید همان بهتر باشد که برایمان فرش پهن نکنند شاید بهتر باشد که بوق نزنند هورا نکشند ... که بعد دشنام و نال و نفرین پشتمان باشد. همان بهتر که خودمانی برگزار شود. یا شاید هم باید خدا را شکر کنیم که به حرم این که در کله امان حه می گذرد دستگیرمان نمیکنند.

با خودمونی برگزار کردن یه عااالمه موافقم... :)

داریوش چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:04 ب.ظ http://shabshekan7.persianblog.com

سلام جوون.خوبی؟مهم اینه که چه جوری بری؟کجا بری...من با تو آشنا نیستم اما غریبه م نیستم پس سلام بده/موفق باشی.منتظرتم

چرا که نه؟
سلام دوست من... :)

رهگذر پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:16 ب.ظ

سلام پسرک تنها
امید وارم که در همه کار هات موفق باشی
بدان که آشنایی در مغرب است و پیوند در مشرق پس شتاب تو برای چیست؟ تا پیوند راهی دراز مانده... یاس آبی
من در این خانه چو بیگانه غریبم

نیلوفرنگی یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 08:12 ق.ظ http://to0otfarangi.blogsky.com

ای بابا!
پس من دو ساعته رفتم بالا درخت البالو دارم این ریسه ها رو واسه کی می زنم!؟
فرش به این گندگی رو نمی بینی؟!
خوشششششششششش اومدی عزیزم...

آرررررررررررره...آره...دیدمت...یه خرده جا هم به من می دی...دارم میام اون بالا پیشت...;)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد