این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

طعم گس عاشقی



بودن و یا نبودنم , چه فرق می کند تورا؟
که گر نبود , بودنم , به لب بیایدت : چرا ؟
چشم من است و چشم تو , به من نگه نمی کنی
دگر زمان خویش را , به من تبه , نمی کنی ,
باشم اگر , که بوده ام , نباشمم , نبوده ام
دگر نه شکل آتشم , نه من شبیه دوده ام
لگد کنی مرا اگر , رواست با ندیدنت
شبیه خط خطی شدم , درون خط کشیدنت
ز یاد من نمی رود که لحظه های عاشقی
و حال , من غریقم و ... تو تک سوار قایقی
گذشته ها گذشت و من , گذشته ام برای تو
چه زود تلخ می شود به کام ؛ طعم عاشقی
گمشده در دروغ ها دفتر خاطرات من
دفتر خاطرات نه , تمامی حیات من
شبیه بغض بسته ام , میان های و هوی ها
مرا شکن شکن ببین , درون آب جوی ها
مرا کنار می زنی , به زیر لب که : هان برو ,
کجا روم که پشت سر سیاه و چاله ای جلو !
تو بی خیال و بی خبر ز حالت خراب من
سلام می کنم ولی , نمی دهی جواب من
بودن و یا نبودنم , چه فرق می کند تو را ؟
که گر نبود , بودنم , به لب بیادت : چرا ؟


سروده آلبالو

نظرات 12 + ارسال نظر
نیلوفر شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:50 ق.ظ http://to0otfarangi.blogsky.com

باید بهت گل (نه گل) می دادم...جای گلهای اطلسی...
حق تو عاشقی نبود...اونم به این مقدسی....
تو لایق شوق تنی...
تو مستحق هوسی!(چشمک)

فریاد خاموش شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:54 ق.ظ

حضور بی حضور من به پای او بود و بس
که درنبودنش ببین چه سان به دار می روم ..
می روم ..
می روم..

عطیه مهربون شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:54 ق.ظ http://www.darush110.persianblog.com

.... و تو مهتاب را مانی و من در خواب میدانم که نام آشنایت را چه بی تابانه می خوانم..هنوزم در پی آنم که گرمای محبت را ..ز بطن واژه دریابم به روی بوسه بنشانم.. چه مشتاق شنیدنها چه مبهوت نگفتن ها تمام لحظه هایم را سپردم خوب میدانم...
خوب میدانم...خوب میدانم...!!

این هم سروده ای از من عمو کامران ... شاد زی !

پ.ن : مسنجرم خرابه برام ایمیل بدید نظرتون رو !

متن ستاره رو بخونید آدرس دادم..مال منه ..

ehsan شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:59 ق.ظ http://www.nishgon.mihanblog.com/

سلام بلا خره جرات کردم نظر بدم ... خیلی قشنگ مینویسی !

نازمهر شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:31 ب.ظ http://shenzar.blogsky.com

بودن تو جامه ای بر خیال من
نبودنت نهایت زوال من
نگاه تو برده زمن ،طاقت وعقل وهوش من
گر نگهت کنم دگر دل بسپارم از برت
گرکه بدوزدمت نگاه جان بسپارم از برت
گر که بگو یمت بمان با سر خود چه سان کنم
گر که بگو یمت برو با دل خود چه ها کنم
عقل بگو یدم برو دل سخنی دگر زند
خود تو بگو چه سان کنم
مانده سرگشته شدم
این دل من فدای تو
هرچه تو گو یی آن کنم

همیشه رفتن دلیل بریدن نیست گاهی باید رفت برای اثبات دوست داشتن درست مثل برف ...

نانا خانمی یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 04:09 ب.ظ

http://www.yehey.com/exgame.htm
برای تو ای آلبالو

پسرک تنها دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:27 ق.ظ http://pesaraketanha.blogsky.com

شرمنده که من شعر بلد نیستم و فقط می تونم خیلی معمولی بگم که همیشه نوشته ها و سروده هات دوست داشتنی هستن

دلتنگ دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:26 ب.ظ http://depress.blogfa.com

سلام آلبالو جونم...خیای قشنگ بودش تازشم..راستی :ی راستی تورو خدا به بقیه کار نداشته باش مثه قبلنا تند تند بنویس...خدافظی

شیما دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 02:21 ب.ظ http://sokoot-hayahoo.blogsky.com

سلام دوست خوبم
مثل همیشه عالی بود و حتی می تونم بگم از همیشه خیلی بهتر بود

می دونم که جوابت رو می ده اما این تویی که نمی شنوی
می دونم که نرفته اما این تویی که نمی بینیش
می دونم براش فرق می کنه که باشی یا نباشی اما این تویی که حس نمی کنی
حتی هنوزم همه لحظه هاش رو با تو می گذرونه و لذت می بره
صداش کن
بلند تر صداش کن
گوشهاتم تیز کن تا بشنوی...

بازم پر حرفی کردم ببخشید...
بد نیست گاهی یادی از دوستای قدیمی بکنی
می دونی چند تا مطلب نوشتم نیامدی؟
این روزا هم که فعال شدی همه جا نظر می ذاری جز واسه من...

موفق باشی

نرگس... سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 07:52 ب.ظ http://talkme.persianblog.com

هیچ وقت این حرف رو نزن خواهش می کنم بودن تو یعنی احساس بهترین لحظه های زمان گرچه گاهی غافلیم و نا سپاس اما بمون برای همیشه این یک خواهشه ...و روح تو بزرگتر از اینهاست این رو مطمئنم

قلب شکسته چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام آلبالو.. خیلی قشنگ بود... مثل همیشه یه دنیا خوشحال شدم و پر از حس آلبالویی ....
این شعرتون یه ریتمی داشت که منو یاد اشعار مولانا انداخت... خیلی وقته نرفتم سراغ دیوانش... العان میرم و یادی میکنم ازش... :)
آلبالوی خوبم... همیشه ... هر وقت تونستی زودتر بنویس... هر چند من اکثرا دیر می تونم بیام و نوشته های قشنگت رو بخونم... :) ولی از نوشته هات بی نهایت لذت می برم و خوشحال میشم...
شاد باشی دوست خوب و مهربونم.

قلب شکسته جمعه 6 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:43 ق.ظ

گفتی مرا که "چونی؟" در روی ما نظر کن
گفتی:"خوشی تو بی ما."زین طعنه ها گذر کن
گفتی مرا به خنده: " خوش باد روزگارت!"
کس بی تو خوش نباشد. رو قصهء دگر کن
گفتی:"ملول گشتم. از عشق چند گویی؟"
آن کس که نیست عاشق. گو قصه مختصر کن
در آتشم. در آبم . چون محرمی نیابم
کنجی روم که"یارب. این تیغ را سپر کن."
گستاخمان تو کردی. گفتی تو روز اول
" حاجت بخواه از ما. وز درد ما خبر کن."
گفتی:" شدم پریشان. از مفلسی یاران."
بگشا دو لب . جهان را پر در و پر گهر کن
گفتی: "کمر به خدمت بر بند تو . به حرمت"
بگشا دو دست رحمت . برگرد من کمر کن
مولانا
آلبالوی خوبم دلم خواست توام العان اینو بخوانی:)
شاد و پر از احساسای آلبالویی باشی.. همیشهء همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد