این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

..take it easy




ببین عزیزم ..
من واقعا نمی فهمم .. تو یه دفعه چت شده ..
چرا اینجوری شدی ..  قهر واسه چی آخه ..
نکنه از اینکه دیشب یهو اومدی داخل اتاق و منو
تو بغل اون زنک دیدی ناراحت شدی ..
آره ..؟
ببین ..
بیخودی سخت می گیری عزیزم ..


فریاد خاموش
نظرات 8 + ارسال نظر
الینا سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 02:38 ق.ظ http://sparrow.persianblog.com

سالهاست که این سکوت را تجربه کرده ام بارها نفس در سینه ام حبس شده . چه روزهای سختی را دیده ام .چه شبهای تاریکی را گذرانده ام . این سکوت چیز دیراشنایی است ! پس تو ازمن نخواه که ؟ کنم . نفسهای تورا بسیاری میشناسند همه ما بامید روزی هستیم که دیگر کسی را دلتنگ و نگران نبینیم . به امید ان روز غریب هستیم و هیچگاه از هم چنین سوالی نمی پرسیم !!! دلیلی نمی خواهیم . همه ما خفه شده ایم و دم نمی زنیم

فریاد خاموش سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 02:45 ق.ظ

سخت نگیر عزیزم ..

فرهاد سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 04:18 ق.ظ http://www.slowded.persianblog.com

سلام عالی بود از فریاد خاموشم خیلی ممنون همیشه موفق باشی مرگ آرام

دختر تهرونی سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:15 ق.ظ http://khanoomis.com

وااااااااااااااااای :( حالا چه گیری دادی به اون زنک

نرگس... سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:56 ق.ظ http://talkme.persianblog.com

به نظر من بهتره طلاقش بدین برین با همون زنک اون طفلی ام اینقدر اذیت نمی شه.....

آلبالو سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 02:47 ب.ظ

من فکر می کنم بیشتر به این خاطر بود که تو در اتاق رو قفل نکرده بودی و ضمنا تو توی بغل اون زنیکه نبودی .. اون زنیکه توی بغل تو بود و این ناراحتیشو تشدید کرد و دلیل دیگه ناراحتیش هم این بود عکسی که دو سال پیش با هم انداخته بودید رو روی میز برعکس نکرده بودی و ضمنا دلیل بعدی ناراحتیضش این بود که تو لباس تنت نبود و وقتی اون در اتاق رو باز کرد تو داشتی می خندیدی و یادم رفت بگم که دلیل بعدی ناراحتیشم این بود که اون روز روز تولدش بود و تو باز یادت رفته بود ... و دلیل بعدیشم این بود که ... فک می کنم فعلا بسه ... ببینم اون زنیکه که باهش بودی مو بور نبود ؟

علی رضا جمعه 26 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 05:15 ب.ظ http://alirezanazanin.persianblog.com

سلام
من روانپزشک خوب سراغ دارما عزیزم
البته اگه دیر نشده باشه/............................؟

ارش دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:02 ب.ظ

نمی فهمم اصلن اتفاقی نیفتاده خوب فرداشب هم نوبت خودشه .البته زیاد مطمئن نیستم چون معلومه سرت خیلی شلوقه!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد