این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

خیلی چیزا ..




یک ..
...
دو ..
...
سه ..

سیلی چهارمو جوری توی گوشش می زنم که خون از گوشه لبش راه میفته ..
می دونی ..؟
همیشه اینجور زدنو دوست داشتم ..
آخه ..
آخه باید بفهمم این بوی لجنی که لباسای زیر زنم میده از کجا اومده ..
نباید بفهمم ..؟

پنج ..


به قلم فریاد خاموش که خیلی دیر متوجه خیلی چیزا شده .. خیلی دیر ..
نظرات 9 + ارسال نظر
طلا جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:40 ب.ظ http://taliyeh.tk

باید میفهمیدم این زنی که داره هر شب عاشقونه نگاهم میکنه چند نفرو این طوری نگاه کرده.باید بفهمم هم خوابه چند نفر بوده...بوی خیانت حالمو به هم میزنه....

مهسا جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:56 ب.ظ http://mlove.persianblog.com

زیر ۱۸ سالم

سروده جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 05:04 ب.ظ http://palizbaran.persianblog.com

اول بگم که من فکر می کنم که تو به عنوان یه نفر باجنسیت مجهول خیلی خیلی خوب مسائلی رو که در پیرامون همه ماست به تصویر میکشی. دوماْ اینکه من فکر می کنم تو یک زن هستی! چون خیلی باهوشی!‌ برایم آفلاین بذار.

بانوی اردیبهشت جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 06:29 ب.ظ http://banoyeordibehesht.persianblog.com

ترس از خیانت بزرگترین دلمشغولیمه......کاش میشد اروم تر باشم...

آلبالو جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 06:49 ب.ظ

هیچوقت موافق تنبیه بدنی نبودم .

روشن جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 07:28 ب.ظ http://night-cafe.persianblog.com

آره... منم مثل آلبالو... اتهام به خیانت خیلی عذاب آوره... مهم نیست...
شش...

بابالنگ دراز جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:39 ب.ظ

لجن ... بوی من اما لجن نیست ...

ری را جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:16 ب.ظ http://sukoot.persianblog.com

همیشه نوشته هات برام عجیب بوده ....

گلوریا شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:00 ب.ظ http://gloriaen.persianblog.com

سلام ....... بعد از خوندن همه نوشته هات مجبورم یه ده دقیقه ایی زل بزنم به مانیتور تا بدونم چی باید بگم ....
فریاد خاموش یک زنه یا مرد اصلا مهم نیست مهم اینه که هست و می نویسه و من چه مرد باشم چه زن با نوشته هاش طبق احساسات درونی خودم برخورد می کنم و شاید چیزی که من از این نوشته می فهمم خیلی دور باشه از ایده فریاد اما مهم اینه که مجبور می شم فکر کنم و مهم اینه که حس همدردی با نوشته هاش منو از تنهایی در میاره .....
یک ...
دو....
سه ....
سیلی چهارم رو آروم تر زدم چون دیگه دستم توان نداشت و از گوشه لبم خون جاری شده بود
همیشه از این کار خوشم میاد ...
می دونی...؟
آخه ... آخه می خواستم بفهمم این زنی که کنار عشقه من خوابیده واقعیی یا حاصل توهمات منه
پنج ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد