این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

اشتباه



خنجری داد به دستم که بکش.
گفتمش : مطمئنی ؟
گفت : بکش.
گفتمش : راه دگر نیست جزین؟
گفت : آخرین راه همین است , بکش.
کشتمش.
واپسین لحظه به من گفت :... مرا؟!
گفتمش : پس چه ؟؟
زمین خورد وگفت :
کاش این فاصله را...
کاش این فاصله را .....

نوشته شده توسط آلبالویی که تنها مانده با فاصله ها .

نظرات 17 + ارسال نظر
نونوش جمعه 28 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:42 ق.ظ http://nooshnoosh.persianblog.com

شاید فاصله آدمو بکشه یا یه رابطه رو بکشه . اما آدم نمی تونی فاصله رو بکشه . شاید ولی یه رابطه بتونه فاصله رو بکشه . چی می گم ! زیادی درس خونددم مغزم رسوب داده !!! عالی بود .

مهسا جمعه 28 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:52 ق.ظ http://mlove.persianblog.com

هیچ وقت فاصله از بین نمیره ....هیچ وقت ....این آدم ها هستن که به خاطر فاصله ها از بین میرن

طلا جمعه 28 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:02 ق.ظ http://papionz.persianblog.com

من وتو خط فاصله باران....
همیشه این فاصله های لعنتی مانع ازاین میشن که ببینمت٬که ببینیم.
یه دست نامرئی داره من وتورو ازهم دور میکنه.هیچ احساس میکنی؟هیچ میفهمی که منو تودیگه اون آدمای سبق نیستیم.خیلی وقته دیگه نگاهات دلمو نمیلرزونه.خیلی وقته صدات تنهاآوازخوشم نیست.خیلی وقته که دیگه نمیبینمت...
..............................................................
هی بچه ها.عالی بود.من ازبچه های پاپیونز هستم.اومده بودین ونظرداده بودین.منم اومدم پیشتون.اصلا فکر نمیکردم قلمتون اینجوری باشه.عالی بود.تبریک میگم.
تابعد...

[ بدون نام ] جمعه 28 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:41 ب.ظ

بابالنگ دراز جمعه 28 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:49 ب.ظ http://babalengderaze.blogsky.com/

کاش این فاصله را میپیمودم ... فاصله ای را که تو او را کشتی ... کاش این فاصله را مکن می پیمودم ...

لونا لاوگود جمعه 28 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 04:37 ب.ظ http://quibbler.persianblog.com

سلام وب باحالی داری یه سر بزن

کفتر چاهی جمعه 28 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:29 ب.ظ http://kaftar.blogsky.com

همیشه فاصله ای هست...و عشق صدای فاصله هاست...کاش این فاصله را...

سرطان جمعه 28 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:23 ب.ظ

کاش این فاصله را............

فریاد خاموش جمعه 28 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:13 ب.ظ http://

کاش می دانست که بجز این راهی نبودم ..به خدا که نبودم ...
کاش می دانستی ..

عزیز دوردونه شنبه 29 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:38 ق.ظ http://azizdordouneh.blogsky.com

عجب....!!! من با اجازتون به شما لینک دادم شما هم اگه شد سری به من بزنید

بهشت شنبه 29 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:10 ق.ظ http://nochagh.blogsky.com

میدونید من نمی شناختمتون .کفتر چاهی را هم نمی شناختم. ولی اونو که دیدم .گفت: هر چی جواب دارم اینجا بگم.خب منم اومدم.و خواستم چیزی هم بگم.ولی دیدم از شما ها فاصله ها دارم که، خیلی این فاصله را دوستش دارم من کجا ؟و شما کجا؟ اصلا خوبی فاصله اینه که میتونم تماشاتون کنم و غرق لذت بشم .من عاشق فاصله ها بودم همیشه.من متنفرم از اینکه بوی تن تونو حس کنم ولی چشام قشنگی ها تونو نبینه .شایدم برای چشام بیشتر ارزش قایلم تا برای بینی ام.خب هر کسی یه سلیقه ایی داره .اینم سلیقه منه

کیمیا شنبه 29 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:39 ق.ظ http://kija.blogsky.com

سلام :)

سحر شنبه 29 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:21 ب.ظ http://ghoroob.blogsky.com

کاش فاصله ها فقط بین دستای آدم ها بود نه بین قلب هاشون

غزل شنبه 29 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:31 ب.ظ http://qazal.blogsky.com

سلام . قاتل فاصله رو در بودن طرفش دیده بود . گاهی ما متاسفانه این طور می شیم .... تا بعد ...

اشک شنبه 29 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:48 ب.ظ http://ashkeh-mahtab.persianblog.com

سلام ... میدونی بزرگترین اشتباه چی است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این است که آدم عاشق بشه و بهش بگن : بابا بی خیال شووووووووووووو
عشق کیلویی چنده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیگه عشق و عاشقی وجود ندارهههههههههه
خستم ... از همه چی خسته شدم ... می خوام که می تونستم یه جا برم که حتی خودم هم نباشممممممممممم

نیما یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:59 ق.ظ

پنج سطراول عالی...سطر ششم ممتنع ...سطر هفتم عجیب و گنگ ...اما سطر های بعدی بد و کمی شوخی .....ببین یازده سطر شعر گفتی .دوتای آخرش تکرای داره می شه ده سطر....قبول ؟...حالا گوش کن !...شد چند سطر ...ده سطر؟...پنش تاش به درد می خوره ....پنش تاش خداپیغمبری به درد نمی خوره ...بیا یه کاری بکنیم ...خب؟..یه مادر دختر پیدا کنیم.پنج شطر دوم رو بدیم مادره .پنج سطر اولم بدیم دختره ...دختره رو من می گیرم ..مادره هم خودش با اون پنج سطر بره یه فکری برا خودش بکنه ...قبول ؟...

خانوم دختر یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:20 ق.ظ

حالا من چی کار کنم؟ مثلنی خوبه که بگم من خنجر دستت؟ من شریک جرمت؟ من آستین کتت؟ خوبه؟... میدونین چی میشه که خانوم دختر همچین میشه؟ نمیدونین که... همش تقصیر این ضمیر ملکیه ... همین دیگه... این دیالوگ آخرم بود........؛)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد