این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

ارتباط مستقیم .



خدایا ...
نمی دونی چقدر حرف زدن برام سخته وقتی تو اون بالایی و من این پایین
نمی دونی وقتی فکر می کنم همین الان میلیون ها نفر دارن باهت حرف می زنن و تو حرف همه رو میشنفی چه احساس خنده داری بهم دست میده .
خدایا .. می ترسم حرفاشونو باهم قاطی کنی ..
آخ زبونمو گاز می گیرم ...
خدایا راستشو بگو تو چن تا گوش داری .. چن تا چش داری ...
چن تا زبون بلدی آخه ... چینی و ژاپونی خیلی سخته ...
فرانسه هم همینطور ...
خدای من .. نمی دونم کلمه خدای من درسته ؟
آخه تو خدای من که نیستی خدای هوار تا هوار آدم و جن و حیوونی ..
خدایا منو می بینی اصلن .. یا اصلن منو دیدی .. اسمم می دونی چیه و شماره شناسنامم ؟
خدایا تو چقدر پهنی ... چقدر درازی و چقدر گودی ...
چرا تو همه جا هستی وقتی هیچ جا نیستی ..
خدایا ... چرا ازون اول که ندیدمت غیب بودی ؟
می خوام ببینمت ... حتی اگه به قیمت جونم باشه ... درکم می کنی ؟
اصلن الان بیداری یا خوابی .. شایدم جلسه داری ...
خدایا چقدر مهربونی ؟ چقدر ؟
خدایا ما آدمای بدبخت میون جنگ شیطون با تو چه کار بیدیم ؟
اصلن چرا بهش میدون می دی ؟ بکشش راحتمون کن ... هم خودتو هم ما رو.
خدایا چرا طعم لذتو به من می چشونی و بعد می گی جیززززه ؟
نمی دونی ... بعضی وقتا حس می کنم من یه بازیچه بیشتر نیستم توی دستات ...
خب تو حق داری .. تو خدایی ...
خدایا چرا من اینقد نمی فهمم؟
خدایا کاش خر بودم نه ؟ خر بودم الان اینقدر بدبخت نبودم ...
خدایا خوابم میاد ولی امشب پر از دعا کردن و راز ونیازم ...
خدایا بغلم کن ... برای یه بارم که شده ... بذار حرارتو حس کنم ..
خدایا سردمه ... داد بزنم می فهمی ؟
سردمه ... کسی اینجا نیس .. همه مردن ...
خدایا مردن درد داره ؟ سخته ؟ خودکشی گناهه ؟ کاش جواب می دادی ...
سرم درد می کنه .. گیجم ... منگم .. خوابم میاد ... خدایا قرص داری ؟
خدایا من نمی خوام به کسی وصل بشم تا بعد اون به تو وصل بشه بعد تو به من وصل بشی ...
من ارتباط مستقیمو دوس دارم ... از بچه گی ...
دهنم خشک شده ... مورمورم میشه ... کاش بابام زنده بود ... یا مادرم ... اونا رو تو کشتی خدایا ؟
چرا ؟ تنها دیدن من تو رو خوشحال می کنه ؟
دوس داری گریه کنم ؟ دوس داری زار بزنم ؟ آره ... می زنم ..می زنم ...
دوس داری له بشم ... دوس داری سرمو به دیوار بکوبم خدای مهربون ...
خوابم میاد ... نمی دونم ... شاید امشبم حرفای منو با حرفای بقیه قاطی کردی ...
راستی .. برای بار هزارم می گم .. اسم من امید بود .. امید بدبخت ...
همونچیزی که همیشه حوالش می دی به بقیه ..
خدایا من می ترسم ...
خسته ام ...
خدایا شب به خیر ...

هنوزم دوستت دارم ...

نوشته
آلبالو ( ببخشید طولیده شد )

نظرات 20 + ارسال نظر
کشک۳ یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:43 ق.ظ http://3kashk.blogsky.com

سلام..خوبی؟
اووووووووووووووووووووووول..!

کشک۳ یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:47 ق.ظ http://3kashk.blogsky.com

بازم سلام...
چه قدر قشنگ...تالا به بعضیاش فکر نکرده بودم..!!:)
خوش باشی..

غریبه یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:28 ق.ظ http://amirmasood.persianblog.com

جالب بود. پاینده باشید. تا بعد.

شیما یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:12 ق.ظ http://royahayeabi.persianblog.com

سلام .....حرفات با خدای خودت خیلی قشنگ بود ،خدا گوش و چشم نداره خدا اصلا جسمیت نداره مثل من وتو وبقیه خدا خیلی بزرگه اونقدر بزرگ که هیچ کس هیچ بشری نمی تونه بزرگیش رو بسنجه هر وقت تو ریاضی یا فیزیک به بی نهایت میرسم نمی تونم درکش کنم و اعصابم خورد می شه آخه بی نهایت یعنی چی؟ بی نهایت یعنی خدا ،آخه خدا چیکار به ریاضی داره ؟خدا به همه چی کار داره تو همه چیز وهمه جا می شه پیداش کنی،وقتی این سوال و جوابا رو با خودم میکنم یه حس خاص بهم دست میده شاید یه جور آرامشه یا یه ترس نمیدونم بهش جی بگم ،میدونی ما برای چی به این دنیا اومدیم؟اومدیم که به خدا برسیم و برای رسیدن به خدا نه واسطه لازمه نه یه نیروی مافوق بشری فقط لازمه که اول خودت بخوای باید ذره ذره های وجودت خدا رو فریاد بزنه بعد تلاش کنی با همه وجود مطمئن باش بی واسطه به خدا می رسی ،همه آ‌دما ذره ای از خدا هستن و کسی که عاشق یه آدمه راحتر می تونه به خدا برسه پس برای تو رسیدن به اون خیلی راحته فقط باید بخوای.......موفق باشی

رز سیاه یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام آلبالو
راستش حرفات به دل می شینه ....گفتنیهارو گفتی من فقط
میخوام یه چیزی بگم ...یه کتاب شامگاه بتان اثر نیچه ...
این درد یه درد مشترکه این دردرو باید فریاد کرد...

نونوش یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:02 ب.ظ http://nooshnoosh.persianblog.com

سلام . اینجا رو نکشفیده بودم . خیلی باحاله ! خیلی جالبه . این متن هم خیلی باحال بود . ماها سعی می کنیم که خیلی منطقی باشیم و اگه یکی این حرفا رو بهمون بزنه بهش می خندیم . اما در واقع حرف دل همه ی ماست ! فعلاْ بای

secret یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:31 ب.ظ

سلام!
خوبی آبالو تخم مرغیه۲ زرده محلی؟ :D
خوب نوشته بودی خیلی خوب!!
یادت نره ۲ زرده محلی رو پاک کنی! :D
باشه؟

delphica یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:52 ب.ظ http://delphica.persianblog.com

خوشگل بود!خیلی.

فریاد خاموش(جدید) یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:28 ب.ظ http://fariadekhamoosh.persianblog.com

خیلی عالی نوشته بودی ...فقط همینو می تونم بگم ..کلی هم از خودم خجالت کشیدم که چرا تا بحال به این چیزا فکر نکرده بودم ..دوست دارم در نوشته های جدیدم باز همراهم باشی ..تو ... که با نظرت به من دلگرمی دادی ..در این جای جدید..می دونی که..؟

اشک یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:38 ب.ظ http://ashkeh-mahtab.persianblog.com

سلام ... تازگی ها خیلی فعال شدی ... هم می نویسی ... هم نظر میدی .... هنوز نخوندم ... میخونم حالا

رها یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:08 ب.ظ

قشنگ بود

هلو یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:54 ب.ظ

سلام کامنت بقیه رو نخوندم ولی یه چیزی بگم؟ از وقتی توی وبلاگها سرک میکشم متوجه شدم که وای چقدر آدما شبیه هم هستن و چقدر مشکلات مشابه دارند و تا چه اندازه حساشون یکیه!!!!!!!!!!!!!! خدا صداتو همیشه میشنوه اینبار هم بدون که ما تنها نیستیم اون هست ما باید درکش کنیم. ماچ

اشک یکشنبه 25 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:31 ب.ظ http://ashkeh-mahtab.persianblog.com

سلام ... یه سوال ؟ مسخرم نکنی هاااااااااااااااااااااااااااااااااا
می خوام بدونم تو کامرانی یا مهرزاد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
*
مطلبت درباره "ارتباط مستقیم " خیلی قشنگ بود و تفکر برانگیز ...
فکر کنم همه ما بارها و بارها این سوال ها رو از خدا کردیمممممممممم
از همون کوچیکی که هیچی حالیمون نبود و همین حالا هم که مثلا بزرگ شدیم و باز هیچی حالیمون
نیست ...
* * * * * * * * *
( شکایت )
خدایا ! دلم از اوضاع و احوال گرفته ،
از زمین و زمان برایم بلا می بارد ،
زندگی خیلی برایم مشکل شده ،
اصلا ٌ همه کارهایم گیر دارد .
هرکاری که می خواهم انجام بدم ،
یکجورایی انجام نمیشه یا این که
نصفه و نیمه به آخر میرسه .
خدایا ، دلم از بی همتی ها گرفته ،
تصمیم میگرم درس بخونم اما
پایش نمی ایستم !
به خودم قول میدم که با تو رفیق باشم
اما می زنم زیرش !
خدایا !
دیگه کم آوردم
اصلا من شکایت دارم
من از این اوضاع و احوال شکایت دارم
تکلیف ما رو روشن کن !
رفیق نیمه راهت


صبا دوشنبه 26 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:03 ب.ظ http://bamdadekhomar.persianblog.com

سلام.خوبی؟حرفات خیلی قشنگ بو دوبدون تعارف میگم....

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:01 ق.ظ

دختر اصفانی سه‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:21 ب.ظ

می دونی من تا حالا از چند نفر شنیدم که خدا بغلشون کرده. اما وقتی خدا بغلشون کرده اصلا گریه شون نگرفته.

ارزو شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:25 ب.ظ http://arezoo1984.persianblog.com

(:

..... یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:03 ق.ظ

سلام
خیلی جالبی

ستاره یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:38 ب.ظ

آرزو هات قشنگه...
حرفهات قشنگه...
و تو خوشبختی .. کاش بفهمی.

علی چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:04 ب.ظ

سلام . حرفهایت در عین اینکه ظاهری ساده داشت بسیار عارفانه وحکیمانه بود.اری همه ذرات هستی حکایت از وجود خدا دارند. حتی تک تک سلولهالی بدن من و تو به تسبح خدا مشغولند و بوی خدا می دن . خدا اونقدر به ما نزدیکه که حتی فراموشش می کنیم. اگر یک کم دور تر بود می تونستیم ببینیمش و اگر می دیدمش دیگه دنبالش نمی گشتیم بعد از یک مدت برای ما تکراری می شد .بعد از اون معلوم نبود که باید دنبال چه می بودیم .پوچی و بی هدفی همه وجود ما را پر می کرد . تازه اگر بنا بود که خدا دیده بشه با توجه به اینکه بی نهایت است اصلا جایی برای من و تو و امثالهم نبود . چون همه جهان هستی را خدا پر می کرد. بله الان هم همینطوره . با این تفاوت که خدا همه جا هست اما با این وجود در هیچ جا نمی شه او رو دید . ولی در همه جا می توانیم از اثارش پی به وجودش ببریم.اصلا من بی نهایت کوچک چرا باید در رابطه با بی نهایت بزرگ حرف بزنم؟؟؟ پس محترمانه پایم را در گلیم خودم قرار می دم و در جایگاه یک بنده با خدایم راز و نیاز می کنم و می گویم خدایا تو خدایی و من بنده هر چه را که برای من می پسندی از روی حکمت توست بنابراین راضی ام به رضای تو . فقط همین را می گویم هرکاری که انجام می دهم مشیت توست اگر خواست و اراده تو نبود حتی یک لحظه هم نبودم تا چه رسد که کاری یا اقدامی را انجام. پس تو به خودایی خود مشغول باش و من هم به بندگی تو. بنده بی مقدار خدا علی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد