این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

دیشب ..




دیگه نمی تونم تحمل کنم ..
عوضی ..
یک حرفی توی دلم مونده که خیلی وقته می خوام بهت بگم

می دونی
می خوام ..
می خوام بگم  که..
خیلی دوست دارم عوضی ..
خیلی ..
حتی بیشتر از اون زن موبوری که دیشب باهاش خوابیدم ..


فریاد خاموش

باید ..





هیچوقت طعم لبهات از یادم نمیره ..
کاش می دونستی ..
کاش می دونستی وقتی لبهاتو نزدیک لبهام میاری
مثل وقتیه که چاه دستشویی بالا می زنه ..
کاش می دونستی ..
ببخشید عزیزم ..
باید سیفونو بکشم ..

فریاد خاموش

اشتباه گرفتی ...




همیشه عاشق این تکیه کلامت بودم....(عروسکم)
اما حالا ازش متنفرم
چون تو واقعا منو با یه عروسک اشتباه گرفتی...!!!


نوشته نرگس

زندگی در هفت پرده




صحنه اول
سوراخی در سقف چوبی یک خانه قدیمی

- سر به سرم نذار که اوضام خیلی سگیه ؟
- باز امشب خون سگ خوردی , از بوی گند دهنت معلومه ...
- گفتم خفه شو ...
- بچه ها گشنن , بیست و سه تا توله رو به امید بابایی مثه تو پس انداختم
- گور پدر تو و اون بچه هات
- خیلی احمقی ,
- احمق یا هرچیز دیگه , من از امشب تو رو با اون تحفه هات میسپارم به خدا ,
- .... ینی چی ؟
- خیلی ساده اس , امشب با یه خوشگله ای ریختم رو هم , از فردا با اون زندگی می کنم
- .... تو .. تو نمی تونی ...
- هه هه , غصه نخور عزیزم , اگه توهم زرنگ باشی می تونی زود یه بدبخت دیگه رو برا خودت ردیف کنی
- .... کثافت
- می دونی , آدما هم توی اینجور مواقع همینو به هم می گن , منتها با یه خورده چاشنی گریه .
- برو گمشو ..
- می رم , اتفاقا توی یه پارتی با هم قرار داریم
پشه نر وز وز کنان از خانه بیرون می رود و پشه ماده تنها و دلشکسته به بیست و سه بچه زشت خود می نگرد .
....
صحنه دوم
لب پنجره یک خانه ویلایی در شمال تهران

- سلام خوشگله , دیر کردی ؟
- آخ , سلام عزیزم , می دونی که , خوشگلیه و هزار درد سر , کلی پشه مزاحم دنبالم افتاده بودن
پشه نر حریصانه به اندام کشیده رفیقه اش می نگرد
- خب , از کجا شروع کنیم ؟
- با یه نوشیدنی داغ چطوری ؟
- عالیه ... ببین اون دختره رو می گم , معلومه حسابی مسته , فک کنم بد چیزی نباشه
- نه , مست نیست , احتمالا قرص اکستازی خورده , فک کنم خون چرب و چیلی ای هم داشته باشه
- اون پسره هم بد نیست
- اون ؟ آره , اونم اونقدر مواد زده تو رگ که جونی واسش نمونده
- بزن بریم
ویززززززز
.........
صحنه سوم
همان خانه در شمال تهران , وسط پارتی

پشه نر حریصانه زبانش را در رگ بازوی یک پسر از حال رفته فرو می کند
قورت , قورت , قورت
پشه ماده جوان , یک دختر گیج و مست را انتخاب می کند
پوست دختر به شدت لطیف و نازک است و زبان باریک پشه به راحتی رگهای ملتهب او را می یابد
قورت , قورت , قورت
.......
صحنه چهارم
فضای باز یک خیابان

- اوففف , جونی , من اصلا حالم خوب نیس
- .... چی ؟ من صداتو نمیشنفم ...
- می گم که ... فک کنم باید بالا بیارم
- اوههههه منم همینطور
- سگ مصب نمی دونم چی خورده بود که دل و رودم داره میاد بالا
- آه ... دختره هم خونش خیلی بد مزه بود ... مزه کثافت می داد ... اووووووو
پشه ماده جوان در حال پرواز بالا می آورد
پشه نر که به شدت عرق کرده بر زمین می افتد
- چرا منو بردی اونجا ...
پشه ماده با چشم های خمار به پشه نر نگاه می کند و چیزی نمی گوید
- من الان باید پیش زن و بچه هام بودم لعنتی ...
- من ایدز دارم ...
مستی از سر پشه نر می پرد
- چی ؟ ایدز ... ! ای شپش دروغگو , تو گولم زدی
پشه ماده دوباره بالا می آورد
پشه نر لگدی به او می زند و تف خون آلودی به صورتش می اندازد
پشه ماده وسط خیابان پهن می شود و چند ثانیه بعد لاستیک ماشینی از روی او عبور می کند
پشه نر غمگینانه و وز وز کنان راه خانه اش را در پیش می گیرد
......
صحنه پنجم
هموان سوراخ اولی در همان سقف همان خانه قدیمی

پشه نر از در وارد می شود
- سلام عزیزم
فضای خانه کمی عوض شده است
از بچه ها خبری نیست
پشه ماده جلوی آینه مشغول آرایش خویش است
- تو کی هستی ؟
صدای ناشناس از یک پشه نر غریبه است که روی تخت نشسته
- اینجا چه خبره ؟ بچه ها کجان ؟
پشه ماده با تنفر به اون نگاه می کند و پشه نر غریبه غول پیکر به سمت او می آید
- گمشو بیرون .

........
صحنه ششم
کف یک خیابان باریک و کثیف

پشه نر با چانه ای شکسته و قلبی شکسته تر روی زمین افتاده است
او به مرگ فکر می کند و به همه چیزهایی که از دست داده است
دهانش بوی بدی می دهد
بوی خون آغشته به عرق , هروئین , اکستازی و هزار مرگ و کوفت دیگر
پشه نر یکبار به طور اتفاقی دو صفحه از کتاب بوف کور صادق هدایت را خوانده بود و نزدیک بود لای همان کتاب هم زنده به گور شود
پشه نر به خود کشی فکر می کند
.......
صحنه آخر
اتاق خواب یک کودک

پشه نر دو جرعه از خون ران پای کودک را می نوشد
خون بچه ها بیش از اندازه شیرین است و پشه خون شیرین را دوست ندارد
پشه نر کنار تخت کودک منتظر می ماند
زنی از در اتاق وارد می شود و چند لحظه بعد بوی مرگ آور پیف پاف فضای اتاق را در بر می گیرد
پشه نر احساس منگی می کند و در لحظه های آخر به روزهای خوش زندگی اش می اندیشد
جسد پشه نر با نسیمی که از پنجره می وزد بر زمین می افتد و همه چیز پایان می یابد

از چرندیات آلبالو